به بهانهی اکران سینمایی فیلم بدون تاریخ بدون امضا، دومین اثر سینمایی وجید جلیلوند نقد این اثر را آمده کردهایم. در ادامه با نشریهی شهر همراه ما باشید.
کمتر کسی بود که سه سال پیش از این، لب به تحسین وحید جلیلوند برای اولین فیلم بلندش “چهارشنبه 19 اردیبهشت” نگشاید. جلیلوند هر آنچه از حضور در رادیو، ساخت مستند و مجریگری برنامههای اجتماعی اندوخته بود را این بار بر پردهی سینما و به بهترین شکل ممکن به منصه ظهور رسانده بود؛ جایی که جایزهی بهترین کارگردانی از جشنواره سی و سوم فجر و جایزه فیپرشی جشنواره فیلم ونیز خوش آمد گویی دلچسبی برای ورود وی به رقابت روی پرده نقرهای باشد
جلیلوند در فیلم جدید خود باز هم فضای رئالیسم اجتماعی را که در سالهای اخیر به سلیقهی جدید مخاطبان سینمای ایران تبدیل شده است، با شباهتهای معلوم با فیلم قبلی اما این بار با دغدغهای متفاوت در پیش گرفته است. بدون تاریخ بدون امضا داستان کاوه نریمان (با بازی امیر آقایی) پزشک ارشد پزشکی قانونی است که در محل کار خود با جسد پسر بچهای مواجه میشود که بر حسب اتفاق شب پیش از آن، با خانوادهی چهار نفره سوار بر موتور قرضی او تصادف کرده است. علت مرگ، مسمومیت غذایی تشخیص داده شده است اما عذاب وجدان نریمان و احتمال تاثیر آن تصادف در مرگ پسر، خط اصلی داستان را تا انتها پیش میبرد.
مفهوم عذاب وجدان دو خط داستانی را در دو بستر متفاوت و دو طبقهی اجتماعی مختلف -که در همان دقایق اولیهی فیلم به هم گره میخورند- شکل میدهد، عذاب وجدان کاوه که در یک لوپ ذهنی باطل، علت واقعی مرگ پسر بچه را تصادف روز قبل و نه مسمومیت غذایی میداند و عذاب وجدان موسی (با بازی نوید محمد زاده) که با خرید مرغهای مردار ارزان قیمت، مسمومیت غذایی منجر به مرگ فرزندش را موجب شده است.
هر چند جلیلوند در فیلم تازهی خود با اجرای مناسب و دقیق دکوپاژ، بیننده را با فضای حاکم بر داستان و احساسات شخصیتها به خوبی همراه میکند، اما مسیر حرکت و ارتباط خود شخصیتها از میانهی فیلم به طرز عجیبی از روند منطقی خارج شده و بیننده را در مسیری فرسایشی تنها میگذارد. موضوع فیلم بدون تاریخ بدون امضا شباهت غیر قابل انکاری با اثر ماندگار اصغر فرهادی، جدایی نادر از سیمین دارد. تقابل دو طبقهی مختلف جامعه، بگو مگوهای زن و شوهر اصلی فیلم، پنهان کاری شخصیتها و حتی وجود پدر یا مادری مریض در منزل، بیننده را با ورژن دست دوم و ضعیفتری از فیلم فرهادی مواجه میکند.
فیلمنامه بدون تاریخ بدون امضا به شدت از لحاظ ساختاری دچار مشکل بوده و حفرههای غیر قابل توجیه دارد. داستان فرعی پیگیری کاوه در مورد شکایت زنی از ضرب و شتم شوهرش که به راحتی رها میشود، رابطهی مبهم کاوه با همسرش سایه (با بازی هدیه تهرانی)، زن و شوهری که جدا از هم زندگی میکنند، اما سایه هر روز صبح لقمه صبحانه برای کاوه آماده میکند(!) و در رویکردی ضد فیمینیستی میبایست تمام دستورات و خواستههای کاوه را بدون چون و چرا اجرا کند، مادر مریض کاوه که اتفاقاً بر خلاف جدایی نادر از سیمین ربطی به داستان ندارد، کاوهی مسئولیت پذیری که در اجرای مسئولیت حاضر به گردن گرفتن قتل کودک میشود اما در ابتدای فیلم به خاطر بیمه ماشین به راحتی از قانون فرار میکند و در انتهای فیلم هم با تقلب، به جای پزشک کشیک قرار میگیرد، موسی که مامور کشتارگاه را با فرض اینکه باعث مرگ فرزندش شده حتی به قتل میرساند اما وقتی علت مرگ را از کاوه میشنود با یک جملهی “دیر آمدی” خون سرد از کنار آن میگذرد. اما ضربه فنی را اصرار مازوخیستی کاوه بر پیکر فیلمنامه وارد میکند، جایی که ظاهراً کاوه به تنهایی جسد را نبش قبر میکند تا مرگ کودک را گردن بگیرد. گویی که تمام داستان از ابتدای تصادف تا انتها، سناریویی است برای اینکه کاوه خود را مجازات کند اما به جرمی که نه برای بیننده معلوم است و نه حتی برای خود کاوه!
بازی امیر آقایی برای القای حس عذاب وجدان ناشی از مسولیت پذیری ستودنیست. درخشانترین سکانس فیلم را اما نوید محمد زاده رقم میزند؛ جایی که مشغول در گیری با فردی است که در کشتارگاه به او مرغ فاسد فروخته است. سکانسی که محمد زاده استادانه در ایفای آن تخصص دارد، هر چند برگ جدیدی به دفتر بازیگری او نیافزوده است.
در مجموع، فیلم بدون تاریخ بدون امضا (که معلوم نبود اگر خود جلیلوند توضیح نمیداد، بینندهای وجه تسمیه این نام با داستان فیلم را بفهمد) هر چند با موضوعی جذاب شروع میشود، اما در میانهی راه سقوط آزاد میکند تا حوصلهی مخاطب را -که حداقل انتظار یک پایان باز فرهادی وار دارد- سر برده و مخاطب را با چند سوال لاینحل از سالن سینما بدرقه کند.