فیلم IT ساخته آندرس موشیتی، اقتباسی از رمان ۱۰۰۰ صفحهای داستان سرای معروف سینما، استفان کینگ، نویسنده رمان رستگاری از شائوشنک و بسیاری دیگر از آثار مطرح سینما است. در ادامه با نشریهی شهر همراه باشید.
!خطر اسپویل!
اگر بخواهیم فیلم را از نظر فیلمنامه مورد بررسی قرار دهیم، به راحتی میتوان گفت گروه ۳ نفره فیلمنامه نویسی فیلم چندان خوب عمل نکردهاند. داستان رمان اصلی دستخوش تغییراتی شده است که بعضاً بد هستند، اما همه آنها در اختیار قصهگویی سه بخشی هستند.
احتمالاً مهمترین تغییر این است که داستان به جای 1957 تا 1958، طی 1988 تا 1989 رخ میدهد، تابستانی که هفت نوجوان منزوی که خودشان را «کلوپ بازندگان» مینامند دور هم جمع میشوند تا با هیولایی مبارزه کنند که کودکان شهرشان «دری، ماین»، را میکشد. (نیمهی دوم رمان، ادامهی مبارزه با «آن» 27 سال بعد، در فیلم بعدی این مجموعه به نمایش درخواهد آمد.) این آپدیت منطقی است چون سی و چند سالههای امروزی در دههی 80 میلادی به دنیا آمدهاند نه دههی 50 میلادی. بهانهی خوبی هم هست برای ارتقای دیالوگها با کمی حواشی کمیک، که باعث میشود «فین ولفهارد» که در سریال «چیزهای عجیبتر» او را دیده بودیم، بتواند در تمام صحنه هایی که حضور دارد به عنوان «ریچی توزیر» عقل کل و جسور ظاهر شود. اما به نظر میرسد وسوسهی استفاده از نشانههای فرهنگی آشنا زیاد بوده، و ارجاعات فیلم به «مایکل جکسون و بچههای جدید محله» کمی بیش از حد معمولند، که باعث از دست رفتن آن حس کلاسیک رمان «کینگ» در این فرآیند میشود.
به عنوان فیلمی که روی شخصیت پردازی وقت میگذارد و تک تک فریمها را پر از جزئیات میکند (برنامه کودکی که طی فیلم در پس زمینه از تلویزیون پخش میشود و به کودکان توصیه میکند بروند در فاضلاب بازی کنند، حرکت جالبی است) عجیب است که از ظرافت خاصی برخوردار نیست. به لایهی داستانی مربوط به سوء استفادهی جنسی که در کتاب خیلی نامحسوس باقی میماند اینجا خیلی واضحتر پرداخته شده؛ اهمیت مثلث عشق موجود بین سه نفر از «بازندگان» نیز نسبت به منبع اصلی خیلی پررنگتر شده. با چنین توجهاتی به جزئیات، و این همه جزئیاتی که باید به آنها پرداخته شود، فیلمنامه در بعضی مقاطع با مشکل مواجه میشود، و روایت داستانی گاهی به خوبی جلو نمیرود، به خصوص از نظر دیالوگها. اما وقتی زمان عناصر ترسناک فرا میرسد (که خیلی هم زیاد هستند) همان روش اولیه مبدل به یک نقطه مثبت میشود.
البته همهی اینها پیشنمایشی برای واقعهی اصلی هستند، بازآفرینی اصلی «آن»، «پنیوایز، دلقک رقاص» (بیل اسکارسگارد). نقشآفرینی «اسکارسگارد» دنباله روی «تیم کوری» سال 1990 در مینی سریال «آن» است، ادای دیالوگها با لحنی ناخوشایند و شل و بریده، که میتوان آن به خرگوش کارتونی تشبیه کرد که ناگهان چندین بخش از کلمات را با غرغر از عمق گلو بیان میکند. نقشآفرینی فیزیکی او، اما، تماما شامل حرکت اندامها در جهات عجیب و حرکات غیر طبیعی تند و تیز است، که گاهی سرعتش بیشتر میشود تا رعب و وحشت بیشتری القا کند. دندانهای لایه لایهاش نیز که به صورت دیجیتالی ارتقا یافتهاند و واقعا عجیب و غریب شدهاند، باعث تداعی بیگانهای عجیبالخلقه در ذهن میشوند که گویا از عمیقترین نقاط اقیانوس بیرون کشیده شده.
با وجود اینکه «پنیوایز» واقعا وحشتناک است، در مجموع «آن» بیشتر آدم را عصبی میکند تا اینکه بخواهد مو را بر تن او سیخ کند.«آن» در به تصویر کشیدن خشونت علیه کودکان، از هیچ تلاشی دریغ نکرده، که یعنی این فیلم شاید برای پر و پا قرصترین هواداران نوجوان رمانهای «استفان کینگ» نیز مناسب نباشد.
در مجموع نمیتوان فیلم را ترسناک دانست و ما بیشتر با اثری تریلر رو به رو هستیم، پس اگر به دنبال ترس هستید این فیلم انتخاب مناسبی برای شما نیست.
فیلم جذابیه.البته نقطه ضعف زیاد داره مخصوصا بعضی از سوتیاش که خیلی محسوسن ولی در کل قشنگه.به نظرم نقطه قوت فیلم بازی بچه هاس نه اسکارسگارد.البته از نسخه ۱۹۹۰ خیلی بهتره.
ممنون بابت نقد ولی خب یه کم پیچیده توضیح داده بودید . ولی بازم ممنون
از فیلم لذت بردم ولی این نقد شما هم خیلی بجا بود ک بیشتر ادمو عصبی میکنه تا بخاد بترسونه.. ممنون