شیوهی روایت یا Narration ، مجموعهای از روشها است که نویسندگان و پدیدآورندگان ادبی، نمایشی، سینمایی یا موسیقی برای ارائه داستان به مخاطبان خود از آنها بهره میگیرند. شیوهی روایتگری یکی از تکنیکهای جامع مؤلفان برای ارائه اثرشان است. در این مطلب به بررسی دو شیوهی مرسوم در داستانها میپردازیم. در ادامه با نشریهی شهر همراه ما باشید.
Spoil Level: Almost High
پیرامون مثالهای آورده شده در این مطلب لازم به ذکر است که تنها کتابهای در حال انتشار از طریق نشریهی شهر مورد تمثیل قرار میگیرند.
راوی یک شخصیت داستانی یا یک شخصیت خارج از داستان است که نقش صدای مؤلف را برای ارائه و رساندن اطلاعات به ویژه دربارهی پیرنگ به شنونده، بیننده یا خواننده را ایفا میکند. راوی میتواند به صورت ناشناس و خارج از شخصیتهای داستان باشد؛ یکی از شخصیتهای داستان بوده؛ یا در بعضی آثار داستانی یا غیرداستانی به عنوان یک شخصیت شرکت کننده در داستان ظاهر شود. مؤلف خود تصمیم میگیرد که یک شخصیت مداخلهگر داشته باشد، یا یک شخصیت ضمنی غیرمداخلهگر یا یک شخصیت واقف به همهی امور که وجود و صدایش صرفاً برای روایت داستان برای شنونده است، بدون اینکه وجودش ضربهای به رخدادهای داستان بزند. برخی داستانها دارای چند راوی است که در زمانهای یکسان، شبیه یا مختلف با صدای شخصیتهای دیگر ارائه میشود؛ بنابراین مؤلف میتواند به جای یک زاویه دید از مجموعهای از زوایای دید استفاده کند.
اول شخص:
حتماً متوجه شدهاید در کتابهایی که میخوانیم (خصوصاً آثار فانتزی) وقتی روایتگر داستان، اول شخص باشد – یعنی نقش اول داستان، ماجرا را از زبان خودش روایت کند – خواننده درک بهتری از داستان و فضای شکل گرفتهی حاکم بر آن خواهد داشت. زیرا خواننده با همذات پنداری ناخودآگاه، خودش را به جای شخصیت اصلی قرار داده و فضای عمقی داستان را عملاً لمس میکند. برای مثال، دو مجموعهی دیموناتا و سرزمین اشباح اثر دارن شان، به دلیل اول شخص بودن روایتگری داستان، در روح تمام کسانی که این دو کتاب را خواندهاند حک شده است. چرا که در لحظاتی، روح خواننده و شخصیت اول داستان یکی شده و هردو همزمان اتفاقی را رقم زدهاند.
اما روایت داستان به این شکل چندان هم بی عیب و نقص نیست، زیرا ممکن است خواننده بنا به دلایلی نتواند خودش را جای راوی داستان بگذارد. این دلایل عبارتاند از:
نوع قضاوت طرفین مقابل (مثال= شخصیت اول فرد مقابلش را هرطور که بخواهد توصیف میکند و به خواننده خط فکری میدهد. مثال= “نگهبان رویال منستر یه آدم پر حرف و وراجه”. و شما از حالا تا آخر داستان او را شخصی وراج در ذهن خود تلقی میکنید، در حالی که ممکن است او فردی نیکوار هم باشد. اما خط فکری تلقین شده باعث میشود ازدید اول شخص به افراد و موضوعات نگاه کنیم).
تفاوت جنسیت خواننده و اول شخص (مثال= مجموعهی زام-بی که خیلیها را غافلگیر کرد)!
تفاوت سلایق اول شخص و شخص مطالعه گر (چون راوی اول شخص تمام علایق و سلایقش را آشکارا و از روی خودشناسی بیان میکند ممکن است دیدگاهش با دیدگاههای شخص خواننده زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد).
تفاوت شهرها و کشورهایی که در کتاب ذکر شده و خواننده تصویر ذهنی از آن ندارد (مثال= کتاب بانوی سایهها و روایاتی از شهر لندن).
دور از تصور بودن اتفاقات داستان (مثلاً خواننده انتظار اتفاقاتی را میکشد که از لحاظ اعتقادی و یا ابعاد دیگر برایش نامفهوم است. مثال= خوردن لاکِ لاکپشت).
و کلی دلیل دیگر که شما میتوانید آنها را از طریق کامنت به ما اعلام کنید.
اما به هر شکل، روایت اول شخص در داستان طرفداران خاص خودش را دارد و هستند کسانی که تنها کتابهای راوی اول شخص را میخوانند و حتی سراغ داستانهای سوم شخص که تعدادشان خیلی بیشتر است نمیروند.
سوم شخص:
مثالی که در این رابطه میتوان بدان اشاره کرد کتاب ستارهی دلتورا است. با اینکه این کتاب یک شخصیت اول دارد و تقریباً قهرمان محور است، اما دست خواننده باز است تا راجع به سایر کاراکترها نیز قضاوت کند. مثلاً میتوان شخصیت “مب” را زنی قاطع و مدبر و یا خشک و مرموز دانست. پس نتیجه میگیریم مسئلهی قضاوت افراد به عهدهی خود خواننده است.
و حالا مواردی که داستانهای سوم شخص را نسبت به اول شخص برتری میدهند را نام میبریم:
گستردگی شخصیتی داستان (دربارهی هر شخصی میتوان بدون محدودیت توضیح داد و به بررسی داستانهایش پرداخت).
گستردگی جغرافیایی داستان (میتوان بدون اینکه شخصیتی را دخیل کنیم، از روستایی در اکوادور به کرهی ماه سفر کرده و بعد در اسلوونی فرود بیاییم).
نقش آفرینی چند بعدی (داستان محدود به یک نفر نیست و میشود افراد نامحدودی را درگیر داستان کرد و از آنها گفت).
غافلگیری و عدم پیش بینی داستان (مثل داستانهایی که مادربزرگهایمان تعریف میکردند، همیشه در انتظار پایانی دلچسب میتوان نشست و برای پیش بینی آخر قصه، فلوچارت درست نکرد).
شما از چه نوع داستانی لذت میبرید؟ اول شخص؟ سوم شخص؟
کدامیک از آثار را سردمدار روایتگری داستان میدانید؟
آیا تا به حال از این دید به داستانها نگاه کرده بودید؟
حتماً نظرات خودتان را در این باره با ما درمیان بگذارید.
داستان های اول شخص خیلی بهتر است از داستان های سوم شخص.
دلیلش هم نمیدونم فقط با این جور داستان ها بیشتر حال میکنم 🙂
اول شخص بهتره
اول شخص یه نظرم بهتره.
مثلا سری آرتمیس فاول رو در نظر بگیرین، وقتی داستان از روی آرتمیس میپره خواننده دیگه اصلا شوق اول رو واسه ادامه ماجرا نداره.
این فقط مختص این کتاب نیست و در اکثر سوم شخص ها این اتفاق متاسفانه میافته.
هر چند اکثرا کتاب های موفق سوم شخص هستن ولی من قطعا اول شخص رو ترجیح میدم.
اول شخص بهتره
باعث میشه ادم فک کنه خودشم جزئی از اون داستانه
ولی داستانای سوم شخص بیشتر به ادم یاد اوری میکنن که این فقط یه کتابه…واقعی نیس
دوم شخص از قلم افتاد
درسته تعداد کتابای دوم شخص کمه
ولی توی گیرایی جذابیت و رساندن پیام و احساسات خیلی موفقه
نوشتن و خوندنش از دو تای قبلی سختره
ممنون از نظر شما. حق با شماست. اما به این دلیل که داستان های دوم شخص محدود تر هستن، به این رسته نپرداختیم.
کتاب دوم شخص میشناسید معرفی کنید؟
کتاب عشق و خرافات از خانوم فهمیه رحیمی (یا سلیمانی، درست یادم نیست)
من اکثر کتابایی که میخونم )فانتزی مشخصا(اول شخصه و خودم دوستش دارم چون کاملا توی دنیاش میرم…ولی خوب هری پاتر سوم شخص بود..!و کاملا فضا رو تو ذهنم ایجاد میکرد…به نظرم تا وقتی کتاب جذاب باشه هردو حالتش خوب و قابل درکه:)
آقا سامان نظر شما و دوستانتان بسیار متین است اما همانطور که در کامنت ها می ببینید نظر جمیع دوستان بر روی اول شخص متمرکز شده که از نظر من حقیر که چند ماهی می شود همپای سایت بسیار زیبایتان هستم براین است
«دلیل اینکه کسی رمان می خواند مخصوصا رمان فانتزی(حداقل برای من) این است که دوست دارد از روزمرگی ها فرار و پا به دنیای خیال گذارد و لختی از دنیای چشم به دنیای دل رود و زندگی را از نگاه کس دیگر ببیند و زمانی این ( از نگاه کسی دیدن ) انجام می پذیرد که نوشته اول شخص باشد و اما دلیل دوم این است که همه ی رمان خوانان میدانند زمانی که رمان سوم شخصی میخوانند چون از خیالتی که شخصیت در سر دارد آگاهی ندارد نوعی گنگی در داستان دیده می شود که خواننده را کسل می کند و در بعضی مواقع از ادامه ی داستان باز میدارد و به همین دلیل است که با خواندن متن اول شخص خواننده درک عمیق تر و بهتری نسبت به موضوع دارد» البته این دلایل که بنده عرض نمودم نظر شخصی من بوده و تمایل هر فرد به متن اول یا سوم شخص میتواند سلیقه ای باشد. با تشکر از شما، دوستان و سایت خوبتان.
سلام آقا مهدی. ممنون از نظر جامع و کاملتون. بنده خودم با داستان های اول شخص ارتباط بیشتری برقرار میکنم. اما داستان های سوم شخصی که با چیره دستی نوشته می شوند واقعاً ده ها برابر یک داستان او شخص تاثیرگذاری دارند.
به نظرم داستان های اول شخص آدم رو پای خودش میشونه و کنار گذاشتن کتاب کار سختیه اما وقتی که کتاب رو کنار میذاریم فقط میشه به اتفاقاتی که اقتاده فکر کرد اما داستان های سوم شخص بعد دو فصل خسته کننده میشه اما کنار گذاشتن کتاب
باعث میشه فکر کنه که هر شخصیت داشت به چه چیزی فکر میکرد و هدف هر کدوم چی بود و بعد از کنار گذاشتن کتاب آدم تا مدت طولانی ای تو فکر کتابه. به نظرم کتاب های سوم شخص کتاب های بهترن.
فقط خواستم به این اشاره کنم که توی داستان های سوم شحص هم خیلی راحت میشه احساسات و افکار و شخصیت اول رو بیان کردا!!!!!