جذابیت سریالهای خارجی بر هیچ یک از ما پوشیده نیست اما آیا این دلیل میشود که موضوعات تکراری و نخنما شده در برخی از این سریالها، حتی جذابترینِ آنها، را نبینیم و نگوییم؟ با ما باشید!
زمانی بود که به علت در دسترس نبودن و ناشناخته بودن اینترنت، گزینههای ما برای تماشای سریال و فیلمهای انگلیسی زبان بسیار محدود بود. اگر قصدمان فیلم دیدن بود، از ویدئو کلوپ اجاره میکردیم (به شرط وثیقه گذاشتن مبالغ هنگفت، تسلیم شناسنامه به صاحب مغازه، داشتن ضامن بانکی معتبر، عدم سوء سابقه، خوشنامی در محل، گذراندن مراحل استشهاد محلی و یافتن 4 شاهد عاقل و بالغ که تأیید کنند ما را تاکنون در حال فسق و فجور و ساقیگری در محل ندیدهاند) و حال، به شرط خشدار نبودن سیدی (یا نوار وی اچ اس) و گرفتن رخصت از پدر و ضمانت دادن که دستگاه ویدئو اگر یک ساعت متوالی روشن بماند، نه خودش خراب میشود نه تلویزیون را میسوزاند، به تماشای فیلمی میپرداختیم که 130 دقیقه زمان آن توسط شوگرعموهای سانسورچی به 50 دقیقه (آن هم با احتساب تیتراژهای آغازین و پایانی) تبدیل شده بود و سه روز باید فکر میکردی تا بتوانی صحنههای بریده شده را به هم بچسبانی و دقایق میانشان را حدس بزنی تا بلکه متوجه شوی داستان فیلم از چه قرار بوده است.
اما اوضاع برای سریالها به مراتب پیچیدهتر بود؛ اگر با تماشای سمندون از ترس یا با دیدن خداوند لکلکها را دوست دارد از کسالت نمیمردیم، میتوانستیم سریالهایی مانند پزشک دهکده یا اوشین را برای بار صدم نگاه کنیم که 99 درصد اوقات گریهدار و یک درصد باقی هم شاد یا کمدی بودند. هیچ گزینهای برای دیدن سریالهای خارجی نبود.
حالا ولی زمانه و به تبع آن، سرگرمیها هم تغییر کرده است. دیگر ستایش و نرگس و … (نسخههای پراید شده و تضعیف شدهی اوشین) تنها انتخاب ما نیستند. با چک کردن سایتهای دانلود فیلم و سریال میتوانیم هر چه بخواهیم و ذائقهمان طلب کند، بدون سانسور و چسب زخم دانلود و نگاه کنیم. مطمئن هستم که سریالهای معروف خارجی را بهتر و بیشتر از من دنبال کردهاید. پس یکراست سراغ کلیشههایشان میروم؛ کلیشههایی که تکرار بیش از حدشان برای تمام مخاطبین زجرآور شده است.
1-کلیشهی برگشت از مرگ:
از دردآورترین کلیشهها. هستهی آن هم به این صورت است که شما به فرض 20 شخصیت اصلی و نیمه اصلی در سریال خود دارید. این شخصیتها به مرور و با زرنگی بازیگران یا نویسندگان، نیمچه محبوبیتی میان بینندگان کسب کردهاند. بنا به اقتضای سناریو مجبور میشوید هر چند قسمت یکی از این شخصیتها را به مرگ طبیعی یا غیر طبیعی بمیرانید. حال یک مشکل بزرگ دارید؛ داستان را در ادامه چگونه پیش ببرید؟ یا باید خلاقیت و شجاعت به خرج دهید و بازیگران جدیدی را به روی صحنه بیاورید یا از سادهترین راه استفاده کنید. یعنی بعضی یا حتی تمام شخصیتهای کشته شده را به زندگی برگردانید و به نوعی قانون بقای شخصیت را پیاده کنید.
به عنوان مثال شما از آن 20 شخصیت که ابتدای این بند گفتم، 5 شخصیت را در فصل اول میکشید. 5 شخصیت دیگر را در فصل دوم میکشید. حال که نه حوصله دارید نه خلاق هستید و نه ریسک کاهش مخاطبان را به جا میخرید، آن 5 شخصیت که در فصل اول مرحوم شدند را در همان فصل دوم و پس از کشته شدن 5 نفر دوم (ترجیحا در انتهای اپیزودی که این 5 نفر دوم میمیرند) را به زندگی برمیگردانید. و این چرخه همان طور ادامه دارد تا سریال به فصول 20 یا 30 هم برسد. از نمونههای این سریالها میشود به خاطرات خونآشام یا ارو اشاره کرد.
2-کلیشهی کارآگاه بازی:
شخصیت اصلی سریال شما به دلایل علمی یا ماورایی قدرتهای مافوق بشری به دست میآورد. در همان قسمت اول سریال، به صورت تصادفی (کاملا تصادفی) با یک پلیس یا کارآگاه جنایی (ترجیحا پلیسی که در دایرهی قتل فعالیت میکند) آشنا شده و با جلب اعتماد این پلیس (این جلب اعتماد حتما باید در دقایق پایانی قسمت اول صورت بگیرد وگرنه امتیاز این مرحله را از دست داده و گیمآور میشوید) تبدیل به دستیار وفادار او میشود (در این جا بعضی سریالها خلاقیت به خرج داده و عنوان دستیار را به مشاور تغییر دادهاند!!). حال، این شخصیت در خلال حل کردن راز قتلها، که به شکل عجیبی یک قسمت در میان به راز قدرتهای مافوق بشری او مرتبط است، در صدد کسب اطلاع از گذشته یا آیندهی خود است. در این جا باز هم شاهد خلاقیت وافر نویسندگان میشویم؛ بعضی سریالها به دنبال این هستند که چه کسانی و چرا با آزمایشات خود باعث شدهاند شخصیت اصلی دارای قدرت فوق بشری شود، مابقی هم در صدد کسب اطلاعات لازم از دشمنان (بیگ باس) شخصیت اصلی هستند و این که نقشهی این دشمن کرار برای کشتن یا نابود کردن شخصیت سریال چیست.
از نکات بارز اکثر این سریالها این است که معمولا تمام عالم و آدم متوجه غیرعادی بودن و یا ماورایی بودن شخصیت اصلی میشوند به جز همان پلیسی که همکار این شخصیت شده است. مثالهای بارز برای این کلیشه بسیار زیاد است؛ از لیمیتلس بگیرید تا لوسیفر، آی زامبی، گریم و حداقل 40 یا 50 سریال دیگر.
3-کلیشهی سوپرمنطورانه
در سریالهای مبتلا به این کلیشه که اغلب اکشن هستند، میبینیم که هنگامی که شخصیت اصلی به هر دلیلی (یا زخمی شده، یا توبه کرده که دعوا نکند، یا هر دلیل آبکی دیگر) نمیتواند مانند همیشه هرکول بازی دربیاورد، یک پسر جوش جوشی ریقو یا یک دختر لوس و لاغرمردنی که از اعضای خانواده یا دوستان صمیمی او است، با دو جلسه تمرین و بدون آن که حجم و فرم عضلات و فیزیک بدنیاش تغییر کند، تبدیل به رستمی میشود که حتی خود دیو سفید هم از دیدن او پوشکلازم میشود. نمونههای این کلیشه آن قدر زیاد است که از ذکر مثال خودداری میکنیم.
4-کلیشهی الههی بخشش
در این کلیشه، شخص مورد نظر پس از فاش شدن خیانت (خیانت عشقی یا جاسوسی برای دشمن) پارنترش، نه تنها او را میبخشد، بلکه در زمان خیانتهای بعدی (شک نکنید که هیچ گاه در روابط عشقی سریالها خیانت با یک بار لو رفتن متوقف نمیشود و بارها تکرار میشود تا خنگی و مهربانی بیش از حد شخصی مورد خیانت واقع شده روی ذهن ما رژه برود) آن کسی که خیانت کرده، طلبکار میشود که : “تو که اولین بار مرا بخشیدی، چرا در دفعات بعدی باز هم از لو رفتن خیانتهای من شوکه و ناراحت میشوی؟”
در این گونه سریالها خیانت و بی وفایی نه تنها خللی در روابط عاشقانه و کاری ایجاد نمیکند، بلکه سبب تقویت بنیان خانواده و گروه هم میشود!!
5-کلیشهی دختر شایسته
دختری که تمام موجودات مذکر حیران و سرگشتهی زیبایی و نجابت او شدهاند، باید میان یک پسر پولدار خوشقیافه و خوشهیکل (که تازگیها وارد زندگی دختر شده) و یک پسر فقیر خوشقیافه و خوشهیکل (که معمولا کراش قدیمی و دوست و همبازی دوران بچگی این دختر هم بوده) یکی را به عنوان برندهی مناقصه و پارنتر خود انتخاب کند. این دختر پس از ماجراهای بسیار که در این ماجراها هر یکی از دو پسر حداقل یک بار جان دختر را نجات میدهند، پسر فقیرتر را انتخاب میکند ولی هیچ گاه از انجام روابط جنسی ملو با پسر پولدار غافل نمیشود؛ این روابط هم غالبا اوقاتی اتفاق میافتدکه دختر شاه پریون قصه با پسر فقیر دعوایش میشود و در پایان دعوا به آن پسر میگوید “دونت تاچ می” و گریه کنان مثلا برای درد دل به خانهی پسر پولدار میرود که به شکل کاملا تصادفی در آن شب خالی است. حتی اگر آن پسر پولدار خودش همسر یا پارتنر داشته باشد.
کلید این مدل سریالها هم این است که دختر مورد نظر حتما باید در تمام شهر و حتیالمقدور تمام کشور، محبوب عالم و آدم باشد. یا خبرنگار شجاعی باشد که بدون ترس رسواییهای قدرتمندان شهر را منتشر کرده یا به سبب کمک به فقرا و نیازمندان، تبدیل به نمونهی زندهی مادر ترزا شده و یا حداقل همان سال عنوان ملکهی زیبایی یا ملکهی پرام را کسب کرده باشد.
از شما همراهان عزیز برای خوندن این مطلب تشکر میکنیم و دوست داریم نظرات ارزشمندتون رو با ما در میون بذارید. اگر کلیشهای در ذهنتون هست، بگید. یا مثالهایی که برای هر کدوم از این کلیشهها در خاطرتون مونده. همچنین در صورت استقبال از این مطلب، ادامهی همین مطلب و کلیشههای سریالهای ایرانی و فیلمهای سینمایی هم منتشر خواهد شد.
خب باید بگم که همه سریال هایی که مثال زدی سریال های درجه سه ای هستن و انتظار بیشتری ازشون نیست
سلام. فکر میکنم درجه ۳ برای این سریالها (لااقل بعضیاشون مثل چند فصل اول خاطرات خون آشام یا دو فصل اول ارو یا سریال لوسیفر) زیاده روی باشه. واقعا بعضیاشون سریالای خوبی بودن. ولی طمع تیم سازنده باعث شد امتیاز این سریالها در سایت های امتیازدهی، فصل به فصل افت کنه.
آره شاید ولی همون فصول ابتدایی هم واقعا درجه یک نبودن
از تم سریال مشخصه که انتظاری در حد سریالای بریکینگ بد، مستر روبات، بتر کال سال، فارگو، هاوس او کاردز و غیره نباید داشته باشیم
به سلیقه ی بیننده برمیگرده. به شخصه فصل اول ارو رو خیلی عالی میدونم. ولی مستر روبات و فارگو هم در ادامه افت کردن و من دیگه دنبالشون نکردم. فصل اول شون استثنایی بود.
عالی بود 👍 😂 واقعا بعضی سریال ها دیگه شورش رو در میارن
متشکرم. فکر میکنم شما هم زخم خورده باشید.
خیلی خوب بود 👌👌😊😆😆
سپاسگزارم
عالی بود کلی خندیدم. خدا رو شکر هیچکدوم از این سریال ها رو ندیدم و با این مطلبی که نوشتی، عمراً سراغشون برم.
یکی دیگه از کلیشه ها هم اینه که شخصیت اصلی داستان هیچگاه نمیمیره و تمام قوانین پایستگی و متافیزیک رو نقض میکنه.
یه نوع کلیشه ی نمونه وطنی هم نام می برم: تمام فیلم ها و سریال هایی که حمید لولایی در آنها نقش آفرینی میکند. (امیدوارم به فن های آقای لولایی بر نخوره و ما رو با دشنام های گهربارشون مستفیذ نکنن)
مرسی. البته قصدم این نبود که بگم تک تک این سریالا کارهای ضعیفی هستن. صرفا گفتم تکرار مکررات کردن.
اتفاقا نمردن شخصیت اصلی توی فیلما و کتابا هم هست. مخصوصا سریالا و فیلمای اکشن مارول و دی سی و امثالهم که مطمئنیم نقش اول تا آخر اون قسمت ده بار پاره میشه ولی با یه نخ سوزن و دوخته شدن برمیگرده و در نهایت دهن دشمناشو …
یعنی حرف دلمو اینجا تو این کامنت زدی نه توی مطلب اصلی این پست =)))
این نمیر بودن شخصیت اصلی خیلی هیجان فسلم یا سریال رو کم میکنه
بیننده از اول مطمئنه که ته داستان ادم خوبه کلک ادم بده رو میکنه
آره دیگه. این از اولم بوده ولی خب برای تنوع بد نیست یه تغییری تو فیلمنامه ها بدن. یادمه مثلا فصل اول فارگو خیلی راحت شخصیت های اصلی رو میکشت و زنده موندن هیچ کس تضمین شده نبود
عالی بود خیلی لذت بردیم ممنون
تشکر میکنم. خوشحالم از این بابت
سلام.
خیلی مطلب جالبی بود.
ممنون. باعث افتخاره
قلم نویسندهش هم خوب بود انصافاً. کیف کردم. از نویسنده خواهش میشه که بازم طنز بنویسه.
شما لطف دارید. چشم. حتما این دست مطالب ادامه خواهند داشت. قبلا هم مشابهشو بنده و آقای کتال نوشتیم.
واقعا تیم خوبی هستید .. اصلا آدم حال می کنه نقدا و متناتونو می خوانه…تروخدا کم نیاریدو ادامه بدید 😉 مخصوصا ترجمه هاتون که فوق العادس
این روحیه دادنا واقعا حال آدمو جا میاره. بارها شده وسوسه شدیم که به جای این کارا تمام وقتمونو روی درآمد و زندگی شخصی بذاریم ولی احساس دین مون نسبت به کتاب و سایت باعث شده ادامه بدیم.
دقیقا درست گفتین
تشکر میکنم
یه کلیشه هم مخصوص فیلم های طنر دنباله دار هست
به این صورت که همه بیس داستان همه قسمت ها دقیقا کپی هست و فقط یه سری اتفاقات جزیی داستان تغییر میکنه
اگه فیلم هایی مثل hangover یا horrible bosses رو دیده باشید دقیقا میدونید منظورم چیه
دست بر قضا این فیلما رو هم دیدم و هدفم اینه که کلیشه های فیلم های سینمایی رو تو یه مطلب جدا بنویسم. خیلی زیادن کلیشه هاشون *___^
واقعا دمتون گرم حرف دلمونو زدید اساسی…. مردیم بس که فیلم و داستان کلیشه ای دیدیم :s شخصا دوست دارم چیزی رو بخونم یا ببینم که نشه اخر داستان رو حدس زد… امیدوارم به چنین داستانهایی بها بدید…همینطور که هستید و بیش از پیش موفقیت و پیشرفت رو در پیش داشته باشید ….مثل نزاع شاهان و اثار نوسیندگانی مثل دارن شان، امیلی روداو بزرگان دیگر که در همین زمینه هم سریال ها و مجموعه های جذاب ساخته شوند
سلام. چیزی که شما گفتید، همیشه هدف ما بوده و هست و خواهد بود. و امیدوارم به کمک شما مخاطبین عزیز بتونیم بهتر و بیشتر به این آثار غیر کلیشه ای و حتی فاخر بپردازیم. با تشکر
کلیشه فقط اینکه تو اکثر سینمایی های اکشنشون طرف یا دختر یا نامزدشو میدزدن یا سگشو میکشن یا کلا بسته به میزان خلاقیت نویسنده یه جوری ناراحتش میکنن اینم میره هممممرووو میکشه به سیخ میکشه برمیگرده😐😐😐
خب بگید فقط گیرتون به جان ویک بوده دیگه :دی اون از همه غلیظ تر ناراحت میشه. روحیه ش خیلی حساسه
انقد همه تو سریالا از مرگ برگشتن که یکی میمیره ککم هم نمیگزه… البته وقتی برمیگردن روابط عاطفیشون یکم متلاطم میشه ولی خب هیجان همینم از مردنشون بیشتره.
سلام. یحتمل شما فقط سریال خاطرات خون آشام رو نگاه کردید که روابط عاطفی بعد مردن یکی از دو طرف به فنا میره :دی