مطالب مربوط به نقد فیلم در نشریه شهر حتی برای افرادی که علاقه به فیلم و نقد فیلم هم ندارند، جذاب است، کافیست یکبار ایندست از مطالب را بخوانید تا باور کنید. اما نوبتی هم که باشد، نوبت Vortex (گرداب) است! در این پست قصد داریم فیلم Vortex به کارگردانی عمو گاسپار نوئه، فیلمساز برجستهی آرژانتینی را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. منت بر سر ما نهاده و این مطلب را تا انتها بخوانید.
مقدمه:
برای دیدن بعضی فیلمها، لازم است بیننده در شرایط روحی خاصی باشد و یا اگر بخواهیم خودمانیتر بگوییم، مود Mood بیننده برای تماشای یک فیلم سینمایی یا یک سریال استاندارد تلویزیونی، معیار بسیار تعیینکنندهای برای ارزیابی چگونگی بازخورد مخاطب در مورد آن اثر است. مثلاً شما یکزمانی دوستدارید فیلم اکشن یا ترسناک ببینید و سطح توقع شما از چنینژانری، بسته به درونیات شما و پیشزمینهی شما از یک فیلم، ذهنیت شما را پیرامون آن اثر تشکیل میدهد، بهخصوص اگر آن فیلم یا سریال را در مقام مقایسه با فیلم و سریالهایی که قبلاً با همان ژانر یا موضوع دیدهاید قرار داده باشید. و موضوع دیگر اینکه بازخورد و نظر نهایی درمورد یک فیلم، به عوامل بیرونی نیز بستگی دارد؛ مثلاً اینکه شما فیلمی را تنهایی ببینید یا در جمع دوستان؛ فیلمی را در روشنایی روز ببینید یا در تاریکی شب (با چراغهای خاموش!)؛ فیلمی را در گوشی ببینید یا در تلویزیون 55 اینچ؛ فیلمی را در کمال ناراحتی و بیحوصلگی ببینید یا حین خوشحالی و انرژیداشتن. و این یعنی در نهایت این خود شما هستید که بسته به عواملی که دست به دست هم میدهند، تعیین میکنید میزان آدرنالین ترشح شده در ارگانیسم بدن شما به چه مقدار باشد و آن فیلم در چه شرایط خاصی میتوانند بر روی شما اثرگذاری داشته باشند. با این پیشگفتار، به سراغ نقد و تحلیل فیلم Vortex (گرداب) خواهیم رفت و امیدواریم این فیلم را (و یا هر فیلمی را) با ذهن باز و آمادگی روحی و جسمی ببینید.
رعایت قوانین تماشای فیلم Vortex !
Vortex یا گرداب از آندست فیلمهاست که باید شبهنگام به تماشای آن نشست؛ اما نه با کسالت و بیحوصلگی و یا خستگیِ ناشی از یک روزِ پرکار که طی آن، هم با رئیست جروبحث کرده باشی، هم درِ تاکسی را محکم بسته باشی و راننده با الفاظ رکیک از خجالت شما درآمده باشد و آخر سر، هم کیف پولت را توی اتوبوس زده باشند و هم هنگام خروج از اتوبوس، با تعدادی انگشت از باسنتان پذیرایی شده باشد. Vortex یک فیلمِ مخصوصِ بعد از شام است؛ و یا فیلمی برای صبحِ زود. از آن صبحهایی که ساعت 5:00 بهناگاه بیدار میشوی و دیگر خوابت نمیبرد و این انتخاب را داری که بهجای رفتن توی اکسپلورر (ذرهبین) اینستاگرام و یا کارهایی که بیشتر به چالکردن بیکینیِ موش است، بنشینی و از تماشای این فیلم لذت ببری. چرا که این فیلم همانگونه که پتانسیل تخلیهی یک ذهن پُر را دارد، میتواند یک ذهن خالی را ساخته و پرداختهی یک روزِ پرانرژی کند.
تقدیم به مخاطب خاص!
فیلم Vortex آنچنان حس رهایی به مخاطب میدهد که گویی برای عوامالناس تولید نشده، بلکه جهت ارضای درونیات عدهای خاص ساخته شده و باید مخاطب خاص خودش را داشته باشد. بیننده در بازههای زمانیِ بیشماری از فیلمْ احساس میکند که نمیتواند با اثر ارتباط بگیرد؛ مخصوصاً برای نسل جوان که سرشار از انرژی است و مجبور است کلیشههای از حوصلهخارجِ یک پیرمرد و پیرزن را ببیند که هیچگونه نوسان سرگرمکنندهای ندارد و واژهی “سرگرمی” که ماحصل آن “گذر زمان” است، حداقل در این اثر، برای مخاطب جوان، دنیاندیده، انرژیک و هیجاندوست، محلی از اعراب ندارد. اما شاید بتوان گفت که میتواند در حوصلهی یک شخص 50 سالبهبالا که سرد و گرمچشیدهی روزگار است، عجیب میگنجد.
نگرش از دیدگاه سازنده
عمو گاسپار نوئه از زمرهی آن کارگردانهای بداههپردازیمحور است که خیلی ایدههای خلاقانهای دارد و میخواهد آثارش دارای وجه تمایز باشند و همواره چیز جدید و خاصی برای ارائه داشته باشد و به همین جهت، عموماً ، اصولاً و منطقاً اهمیتی نمیدهد که تماشاچی از فیلمهای ساختهی او خوشش بیاید یا خیر. او برای دل خودش فیلم میسازد. او کارگردانی شخصیتمحور است که فیلمهایش را میتوان با برچسب “مطلقاً شخصی” تماشا کرد. اولین مخاطب هدف فیلمهایش خودش است و ابتدا به ساکن ، خودش باید از فیلم خودش راضی باشد و لذت ببرد و پس از آن، لذت تماشای فیلم نصیب هرآنکه میشود که با او همعقیده ، همدیدگاه و همسلیقه است. فضای فیلم تنها شبحی از فضایی است که در فیلمهای پیشین این کارگردان یعنی Love و Climax و Irreversible (که میتوان گفت قویترینشان Irreversible است) شاهد بودیم – یعنی درونمایهی مرگ، پرخاش و تاریکی – و در این میان Vortex جایگاه سوم را بین این چهار فیلم داراست. هرچند Vortex از این عناصر به حداقلیترین شکل ممکن استفاده کرده و ریتم کند فیلم آن را به یک اثر معمولی تبدیل میکند. اگر بخواهیم سبک و سیق عمو گاسپار را به شما معرفی کنیم تا در خلال فیلم با تعجب کمتری مواجه شوید، باید عارض شویم که سبک کارگردانی گاسپار همواره بر بداههپردازی است و اهمیتی به اجرای دقیق متن فیلمنامه توسط بازیگر نمیدهد. او یک کارگردان LongTaker وتکبرداشتی است و زیاد در برداشتهایش Cut نمیزند.
جذابیتهای تکنیکال و خردمندانه
به فیلم Vortex باید به چشم یک تجربه نگریست، چرا که از آن فیلمهایی نیست که راغب شویم دوباره آن را تماشا کنیم. دلیلش هم این است که ما صرفاً شاهد یک فیلم نیستیم که چهارتا دیالوگ ردوبدلشده را ببینیم و بشنویم. اما فیلم دیدنی و زیبایی را شاهدیم. ما درواقع درحال تجربهکردن یک زندگی و در حقیقت، پایان یک زندگی هستیم. چیزی که دیر یا زود برای هرکسی اتفاق میافتد، هرچند بخواهیم (تلاش کنیم) از آن فرار کنیم و به واقعیتها و حقایقی که مسئلهی “پیری” و “انتظار مرگ را کشیدن” به ما مینمایانَد همواره پُشت کنیم. گو این که یک تئاتر زنده را میبینیم و با آن زندگی همراه میشویم. به همین دلیل در ابتدای این مطلب اشاره کردیم که چرا باید دیدگاهمان را درنظر بگیریم و حال روحیمان را حین دیدن این فیلم (یا هر فیلمی) مهیّا کنیم. فیلمبرداری این اثر، بسیار خاص و تدوین بسیار تمیز و باسلیقه صورت گرفتهاند و ترکیبی زیبا به جای گذاشتهاند که مخاطب از تماشای بخشهای کسلکننده دلزده نشود و همچنان پای فیلم بماند، اما شایان ذکر است که بعضاً شلختگیهایی را نیز در فیلمبرداری شاهد هستیم که ممکن است روی استدلالهای بیننده اثر سوء بگذارد. اما اگر در مجموع اگر بخواهیم حساب کنیم، میتوان این فیلم را در زمینهی تدوین، فیلمبرداری و یا کارگردانی مستحق دریافت جایزه و یا حداقل نامزدی کسب جایزه دانست.
خط داستانی فیلمنامه (این بخش ممکن است برخی صحنههای فیلم را لو بدهد)
فیلم مشخصاً در رابطه با مرگ و تبیین زندگیِ کهنسالیِ پیش از مردن (مرگ تدریجی) ساخته شده است. ما شاهد اثری خسته، کمروح و غمانگیز هستیم که روایت پیرمرد و پیرزنی را به سمع و نظرمان میرساند که زندگی دیگر برایشان معنای خود را از دست داده و رمقی در وجود ایندو فرد برای ادامهی زندگی و لذتبردن از زندگی نمیبینیم. فیلمی مستندگونه و کمدیالوگ که روایتگر مرگِ خوشیها، مرگِ هدفها، پیری، بیماری، کهولت، زوال عقل، آلزایمر است و در بطن آن، زوجی که با هم زندگی میکنند و چنین شرایطی را دوشادوش هم از سر میگذرانند. دورنمای تاریک و بسیار غمآلودی که فیلم به بیننده القاء میکند، ممکن است افسردگی کوتاهمدتی را در پی داشته باشد و انسان را برای لحظاتی هم که شده به فکر فرو ببرد. چون این فیلم میتواند آینهای از زندگی آیندهی خودمان باشد؛ حتی زندگی فعلیمان! یک زندگیِ تکراری، کمدیالوگ، با روابط سطحی و مملو از کلیشه، که بهحقْ روی واژهی “روتین” را سفید میکند. همانطور که در فیم هم شاهد هستیم که وجه دراماتیکی وجود ندارد که شخصیتهای فیلم و همچنین بیننده را به فراز و فرود بیندازد، انسان را هایپ کند و بعد به زمین بکوبد. یکنواختی محض، اما هوشمندانه. یک زندگی واقعی و باورپذیر با نقشآفرینی بسیار عالی و زبانزد بازیگران توانمند که واژهی بازیگری را معنا میکنند.
جمعبندی:
اگر دنبال فیلمی هستید که شما را به فکر وا دارد، شما را درگیر کند و شما را نگران آینده کند، این فیلم را ببینید. اگر میخواهید ببینید پیری چه شکلی است و چگونه است که میگویند «طرف پایش لب گور است» توصیه میکنیم این فیلم را به تماشا بنشینید. میتوانید که سرتاسر فیلم به چشم یک تجربه نگاه کنید. میتوانید آن را دوست نداشته باشید ولی نکات و تجربیات خوبی را از آن بهدست بیاورید که شاید در آینده به دردتان بخورد!!! اگر سنتان بیشتر از 50 است و قول میدهید افسردگی نگیرید، این فیلم را ببینید و از امروزتان بیشتر لذت ببرید.
ممنون که تا انتهای مطلب را مطالعه کردید. همچنان منتظر نظرات شما هستیم!
شما نیز منتظر نقد و بررسیهای اینچنین جذاب از نشریه شهر باشید!