یک ماه پیش ترجمهی کتاب بانوی سایهها توسط نشریهی شهر منتشر شد. بر آن شدیم که به همین زودی با نقد و بررسی این شاهکار دارن شان در خدمت شما باشیم.
کتاب بانوی سایهها که نوشتن آن بیشتر از حالت عادی برای دارن شان به درازا انجامید، بدون شک یکی از جذابترین و در عین حال متفاوتترین آثار این نویسندهی بریتانیایی محسوب میشود. شاید بتوان این کتاب را با کتاب جلاد لاغر و جلد اول از سهگانهی شهر مقایسه کرد؛ زیرا مانند این دو کتاب مخلوطی از ژانرهای فانتزی، اکشن، معمایی و حتی رمانتیک بوده و خواننده را از ابتدا تا خط پایانی به دنبال خود میکشاند. البته به دلیل آن که این کتاب مخصوص مخاطبین بزرگسال نوشته شده، شباهت آن به سهگانهی شهر، بیشتر از شباهتش به جلاد لاغر است.
داستان با شرح یک قتل توسط قاتلی حرفهای به نام دش شروع میشود و سپس به نویسندهی میانسالی میرسیم که در پیِ نگارش کتاب جدید خود جهت اثبات وجود ارواح بوده و در این راه قرار است از هوادار قدیمی و دوست جدید خود، جو کمک بگیرد. اد در ادامهی تحقیقاتش جهت یافتن مدارکی برای اثبات وجود روح و اشباح، به زن جوان و زیبایی برمیخورد که رفته رفته در دام عشق وی گرفتار میشود. ولی این رابطهی عاطفی بیشتر از آن چیزی که در ابتدا تصور میشد، پیچیده و مبهم است… و کتاب تا انتها حول محور همین رابطه پیش میرود.
این کتاب، از آن جهت خاص است که هم نگارش آن توسط دارن شان و هم ترجمهاش توسط خانم مالمیر با وقفههایی نسبتا طولانی همراه شد. گویی که به قول خود خانم مالمیر، این احتمال وجود دارد که دارن شان در میان راه، از نظر سوژه و و خلاقیت، موقتا دچار کمبود شده و تکمیل این کتاب را به بعد موکول کرده تا وقت بیشتری برای اندیشیدن به آن داشته باشد. این وقفه، هر دلیلی که داشته باشد، ما از آن استقبال میکنیم؛ چرا که باعث شد کتاب بانوی سایهها تبدیل به یکی از جذابترین آثار دارن شان گردد.
بانوی سایهها را میتوان به دو بخش تقسیم کرد؛ نیمهی اول که داستان کمی کند پیش میرود و به دنبال توصیف شخصیتها، انگیزههای شخصی و نقش هر یک در داستان است، و نیمهی دوم و پایانی که روند داستان به ناگهان بسیار تند شده و تمام فرضیات به وحود آمده در ذهن خواننده را یک به یک بررسی کرده و در نهایت، جواب معماهای اصلی را مانند پتک بر سر خواننده میکوبد؛ جوابی که احتمالا به ذهن کمتر خوانندهای رسیده است. از این نظر، میتوان کتاب را به موزیکی تشبیه کرد که با تکنوازی ملایم پیانو شروع شده و به صورت ناگهانی با صدای سازهای دیگر نظیر گیتار و درام ترکیب شده و ریتم تندی به خود گرفته و در نهایت مانند یک مارش نظامی هیجانانگیز خاتمه مییابد.
این رمان جذاب، علاوه بر حفظ سبک دارن شان در آفرینش وحشت و دلهره، همانند یکی از داستانهای شرلوک هولمز و یا پوآرو، ما را وادار به حدس زدنهای متوالی کرده و مجابمان میکند که از حالت انفعالی خارج گشته و همقدم با شخصیت اصلی کتاب، به دنبال کشف جواب باشیم.
شخصیتپردازیها در بانوی سایهها بسیار قوی بوده و خواننده با تک تک شخصیتهای داستان ارتباط برقرار میکند. از دربان هتل گرفته تا گانگسترها و حتی اشباح اطراف نویسنده. برخی از خوانندگان انگلیسی زبان معتقدند که بسیاری از توصیفات کتاب در مورد طرز فکر و زندگی شخصیت اصلی کتاب، در واقع تجربیات و احساسات خود دارن شان در زمان نوشتن کتابهایش است؛ اعتقادی که شاید چندان هم بیراه نباشد، چرا که شباهتهای محسوسی میان این دو وجود دارد. برای نمونه هر دو نویسندهی فانتزی و ترسناک هستند و هر دو به سمت لندن و انگلیس کشانده میشوند. شخصیت دلینا به گونهای پرداخته شده که کاملا به اد حق میدهیم که عاشقش شود! به او حق میدهیم که دلینا را با وجود تمام مشکلات، پیچیدگیها، محدودیتها و خطرها بخواهد. حتی با وجود آن که هم اد و هم ما تهِ دلمان میدانیم یک جای کار میلنگد!!
ترکیب عناصر ماورایی و منطقی به شکل هوشمندانهای به خورد مخاطب داده میشود و وی را دلزده نمیسازد. نقش هیچ یک از شخصیتها در پیشبرد قصه، کمرنگ نیست؛ به عبارت دیگر هیچ شخصیتی صرفا برای افزایش حجم کتاب به وجود نیامده و هر یک قطعهای از پازل کلی داستان هستند که در انتها با تکمیل این پازل توسط نویسنده، میتوان نمای کامل شدهی روایت دارن شان را مشاهده کرد. هیچ یک از شخصیتها، گیج نمیزنند، هیچ یک به سادگی تسلیم نمیشوند، به سادگی فریب نمیخورند، به سادگی حذف نمیشوند، کیش و مات نمیشوند. ولی این امر باعث نمیشود که در انتها برندهای نداشته باشیم. به هر حال، همیشه باید یکی باشد که کمتر بازی خورده و بیشتر بازی داده، یکی که دست پشت پرده باشد و با هوش بالای خود (با ژن برتر اشتباه نگیرید) به هدف اصلیاش برسد.
توصیفات دارن شان باعث شده که در طول کتاب، همواره سردی و خشکی خاصی را حس کنیم؛ گویی که واقعا ما در دل کوچههای تاریک، قدیمی و خیس لندن همراه با اد قدم میزنیم و سرما تا مغز استخوانهایمان نفوذ کرده است. و یا مانند این است که در قبرستانی گوتیکی و ترسناک نشستهایم و کتاب را میخوانیم. این حس سرما، ما را بیرحمانه تا انتهای کتاب همراهی کرده و لحظهای دست از سرمان برنمیدارد. شاید بتوان ادعا کرد که این درجه از غم در سایر آثار دارن شان کمتر دیده شده است. مانند دیگر کتابهای وی، مرگ همواره شخصیت اصلی را تعقیب میکند؛ ولی این بار مرگ مانند دمونتا یا حماسهی دارن شان، مرگی جنگجویانه، هیجانانگیز و اکشن نیست، مرگیست افسرده، ساکت و غمبار که گویا خودش هم از دست خودش خسته شده ولی با این حال وظیفهی خود میداند که تا آخرین نفس، اد را تعقیب کرده و او را وادار به خودکشی نماید.
در مجموع میتوان گفت کتاب بانوی سایهها، ارزش مطالعه و وقت گذاشتن را دارد.و اگر از شروع نسبتا آرام آن بگذریم، نقطه ضعف خاصی ندارد. مخاطب بزرگسال و حتی نوجوان میتواند از خواندن این کتاب لذت برده و تا ماهها فراموشش نکند. هر چند که بعضا واکنشهای منفی نیز نسبت به این کتاب دیده شده و اندکی از خوانندگان قدیمی دارن شان عنوان کردهاند که انتظار بیشتری از وی داشتهاند؛ هر چند که این امر باز هم برمیگردد به این که دارن شان هواداران خود را بد عادت کرده و سطح توقع فانتزیخوانها را به شدت بالا برده است. نظر شما در مورد این کتاب چیست؟ آیا این کتاب، رضایت شما را جلب کرد؟ آیا توانستید قبل از روشن شدن کامل ماجرا حدس بزنید که قضیه، زیر سر کدام شخصیت بوده است؟
در پایان ضمن تشکر ویژه از خانم مالمیر مترجم عزیز و حرفهای این رمان، شما را دعوت میکنم به خواندن بخشی از شعر زیبای “دنیای سایهها” از زندهیاد فروغ فرخزاد :
ظلمت شب چیست ؟
شب، خداوندا
سایهی روح سیاه کیست ؟
وه که لبریزم از هزاران پرسش خاموش
بانگ مرموزی نهان میپیچدم در گوش
او چه میگوید؟
او چه میگوید؟
خسته و سرگشته و حیران
میدود در راه پرسشهای بیپایان
احتمالن اسپویل داره متن!!!
اسپویل!!!
کتاب خیلی خوب و متفاوتی بود. بنظر من که بیشتر سبیه جلد دوم شهر بود.
فضاسازی های دارن شان همیشه طوری هست که وقتی کتاب رو باز میکنید تا وقتی میبندید انگار توی یک تونل قدم میزنید که تا انتها یک حس عجیب و جادویی به خواننده میده. این کتاب از اول تا آخرش حس نا امنی به خواننده میداد. دست و پارو سِر میکرد و یجور حزن و یاس جالبی به خواننده میداد.
مثل همیشه شوک آور و قوی بود. البته
خطر اسپویل
خطر اسپویل
خطر اسپویل
اون قضیه نهایی که افشا شد اندکی غیر واقعگرایانه بود که … بله!!!
نمیدانم!
سلام هومن جان. عرضم به حضورت که با حرفات کاملا موافقم. اون اسپویل اخر متن رو مجبور شدم دو سه کلمه شو سانسور کنم چون زدی ترکوندی :دی
در جوابت باید بگم که درسته. برای ما غیر واقع گرایانه بود ولی یادت نره که از قدیم گفتن عشق، آدمو کر و کور میکنه. همه مون اینو به چشم خودمون دیدیم. موفق باشی. مرسی از نظراتت
البته بعنوان یه دارن شان فٙن، حتممممن توصیه میکنم کتاب رو بخونیدچون قطعنننن ارزش خوندن رو داره.
تجربه منخصر بفردشو به هیچ وجه از دست ندید.
دارن شان یه هیولای نابغه است!
این کتاب داغونم کرد باعث شد شب ها نتونم بخوابم جوری که پام پیشه ی روان شناس باز شد
سلام. شما دیگه خیلی حساسید. البته منکر فضای عصبی و سنگین کتاب نمیشم. امیدوارم به کمک خدا زودتر حالتون به وضع همیشگی برگرده.
یعنی اوووووف…این کتاب با روانم بازی کرد.یعنی از وسطای کتاب با هرخطش ترس رو حس میکردم.دارن شان واقعا توی ترسوندن استاده.من خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم و حسابی غم اد رو میتونستم حس کنم که هم بخاطر خود دارن و هم بخاطر ترجمه ی عالی بود!
فقط اینو بگم که الان بعد از ۲ هفته شبا موقع خواب حس میکنم ۶ تا روح زل زدن بهم و لبخند میزنن…😱👻👻👻👻👻👻😱
سلام. خوشحالیم که کتاب و ترجمهش تونسته نظر مثبت شما رو جلب کنه. به نظرم این ترسی که میگید، بیشتر دلهره و استرس و غم بوده تا خود ترس. حدسم درسته؟ امیدوارم لحظات خوبی رو با ۶ روح عزیز داشته باشید
سلام واقعا از سايت خوبتون براى ترجمه كتاب هاى دارن شان تشكر مى كنم،براى من اين تنها كتاب دارن شان بود كه تمام مدت توش ذهنم مشغول حل معما بود و بعد خوندن مقدمه و چند صفحه از فصل يك كلى فرضيه اومد تو ذهنم و واقعا بعد از اتفاقايى كه تو سه چهارم آخر داستان افتاد فكر مى كردم داستان همونطورى تموم مى شه ولى بعدش واقعا سوپرايز شدم،شايد تنها مشكلى كه مى تونم از اين كتاب بگيرم اين باشه كه انقدر سوپرايز هاى مختلفى تو اواخر كتاب داشت اتفاق مى افتاد كه از يه حاييش به بعد بعضى حقايق اون حس تعجبى كه بايد رو بهم نمى دادند مثلا مثل وقتى كه قضيه جو معلوم شد و يه ايراد ديگه كتاب هاى دارن شان به نظرم اينه كه اكثر شخصيت اصلى هاى داستاناش شخصيتاشون از نظر طرز فكر و… به هم شياهت دارند و فقط اتفاقايى كه مى اقته براشون تفاوت داره ولى بازم به نظرم دارن شان بعد از نويسنده نغمه آتش و يخ بهترين نويسنده جهانه.)
سلام. شاید شباهت بعضی شخصیت های اول در کتابای دارن شان درست باشه. ولی در نظر بگیریم که واقعا سخته که هر شخصیت کاملا متفاوت با شخصیت های کتابای قبلی و بعدی باشه. در مجموع میشه گفت این شباهتا آزا دهنده نیست و نمیشه گفت که فلان شخصیت کپی پیست شده ی یه شخصیت دیگه از یه کتاب دیگه س.
ریتم تند نیمه ی دوم کتاب هم در ایجاد این حس شما موثر بوده. به این صورت که تعداد زیاد پیچشها باعث شد تغییر جهت های داستانی برامون عادی بشن و هر لحظه منتظر باشیم فرضیه ی فعلی نقض بشه و حدس های جدیدی به وجود بیان.
س.من با کتاب زیاد حال نکردم جذابیت کار های دیگش رو نداشت و از وسط های داستان معلوم شد برام که کار کی هست.ولی ارزش خوندن رو به عنوان کاری متفاوت از دارن داشت
فضای کاریش جالب بود. و شخص اول هم بر خلاف سایر کتابای دارن شان نه نوجوون بود نه جوون. میانسال بود. اینش برای خودم جذابیت داشت.
خسته نباشید ممنون به خاطر این وبسایت مفید
سلامت باشید. از لطفتون سپاس گزارم
نقدتون عالی بود و عالی تر اون خود کتاب و باید گفت خدایا این سایت ،دارن شان و مهم تر خانم مالمیر رو از ما نگیر. ترجمش حرف نداشت 👌
سلام. از حمایت و روحیه ای که به ما میدید، تشکر میکنم. به مخاطبینی مثل شما افتخار میکنیم و امیدواریم لایق محبت های شما باشیم.
مثل همیشه کارتون عالی بود هم ترجمه و هم صفحه آرایی …
فقط با اینکه من از تابستان سال گذشته بدنبال وقتی بودم که فرصتی پیدا کنم و کتاب رو بخونم اما انتظار نداشتم دارن شان این کتاب رو نوشته باشه چاشنی وحشتش خیلی کم بود ولی نمیشه گفت که بد بود.
سپاس گذارم که هستید!✌
سلام. درسته. برای همین هم هست که این کتاب از متفاوت ترین آثار دارن شانه. بیشتر از وحشت یا هر عامل دیگه ای، میشه معما، تاریکی (هم از نظر داستان هم از نظر تم غالب کتاب) و عدم اطمینان رو در کتاب حس کرد. ما هم به نوبه ی خودمون خوشحالیم که شما هستید.
در جواب به سوال کجای این عشق اشتباه؟!
آقا این عشق حرامِ!
حرام اندر حرام!!!
کلا سوال کردن حرامِ!😁
دوباره شاهکار دارن شان
این کتاب دقیقا ادمو میکشه تو عمق داستان ،جوری که یه روز از تعطیلات عید رو فقط درگیر خوندنش بودم نمیتونستم تا تمومش نکردم ولش کنم
جدا از اون شوک هایی که تو فصل های اخر بهم وارد شد بعد از تموم کردن کتاب رفتم تو فکر وقتی به خودم امدم یه سوال تو ذهنم درست شد که این کتاب تو دسته ی فانتزی قرار میگیره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به نظر خودم که نمیشه گفت بانوی سایه ها یک اثر فانتزیه ،میشه ازش به عنوان اولین شاهکار غیر فانتزی دارن شان یاد کرد !
سلام. خیلی خوب تونستید یه روزه تمومش کنید. اثر معمایی و پیچیده بود. یعنی تو سبک کتابا و فیلمایی مثل شاترآیلند و اینا