بر همگان واضح است که اکنون دارن شان یکی از پرطرفدارترین نویسندگان ژانر فانتزی در دنیاست و پیر و جوان از همهجای دنیا طرفدار او هستند و کتابهایش را چندین و چند بار خوانده اند. حال میخواهیم راز این موفقیت را کشف کنیم. با ما همراه باشید!
دارن شان وقتی برای اولین بار دست به قلم برد، تصمیم گرفت برای بزرگسالان کتاب بنویسد. او کارش را با آیوامارکا (اولین جلد سه گانهی شهر) در دههی 90 میلادی شروع کرد و به انتشار آن نیز تن داد، اما پس از مدتی دست نگه داشت. او ایدهی نابتری در ذهن داشت و قصدش این بود که با یک تیر چند نشان را بزند. بنابراین روایت تخیلی زندگیاش را برای ردهی سنی کودک و نوجوان تحت عنوان حماسهی دارن شان (سرزمین اشباح) به رشتهی تحریر درآورد.
طی سالهای 2000 تا 2002 مجموعهی سرزمین اشباح در بیش از 40 کشور دنیا (هم کشورهای حامی و هم کشورهای ناقض کپی رایت) بیش از 9 میلیون دلار فروش داشت و دارن شان بر این شد که دموناتا را بنویسد. 12 جلدی دموناتا که آن نیز به مانند سرزمین اشباح در ردهی سنی کودک و نوجوان بود به اتمام رسید، دارن شان به موازات جلاد لاغر، تصمیم گرفت سه گانهی شهر را ادامه دهد؛ اما اینبار به شکلی متفاوت.
به زعم بنده، چون در آن سالها، داستانهایی مانند هری پاتر، دلتورا و … طرفداران بیشماری داشتند، دارن شان تصمیم گرفت نبض بازار را در دست بگیرد، روی علاقهی قلبیاش (که نوشتن رمان بزرگسالان بود) سرپوش بگذارد و با موجی که برای سنین پایینتر طراحی شده بود همراه شود و موفق هم شد. او بزرگترین ماهی را از این دریا صید کرد و موفقیتاش روز افزون شد. حالا دلیل این موفقیت را مو به مو توضیح میدهیم.
جلد اول سه گانهی شهر که چند سال قبل تحت عنوان آیوامارکا منتشر شده بود، اینبار با اندکی تغییرات، با نام مجمع مردگان مجدداً انتشار یافت و طی دو سال آینده، کتابهای افق دوزخ و شهر مارها سهگانهی شهر را تکمیل کردند. اما نکتهی مهم این بود که سه گانهی شهر، دیگر در ردهی سنی کودک و نوجوان نوشته نشد، و دارن شان این مجموعه را تحت لیبل دی.بی شان منتشر نمود و اعلام کرد که خواندن این مجموعه مناسب افراد زیر سیزده سال نیست!
در اینجا دارن شان کار نیمهتماماش را تمام کرد. او به آرزویش رسید و اولین مجموعهی بزرگسالش را تحت یک مجموعهی سه جلدی منتشر کرد. پس از آن، دارن شان کتاب بانوی سایهها را روانهی بازار کرد و نکتهی بارز این تک جلدی این بود که این یکی هم در ردهی سنی بزرگسالان نوشته شده بود. آنگونه که دارن شان در انتهای کتاب بانوی سایهها آورده بود، این تک جلدی بین سالهای 1999 تا 2012 نوشته شده بود! یعنی دارن شان به موازات سه گانهی شهر، دیموناتا، سرزمین اشباح و چند تک جلدی کودکانهی دیگر، همزمان روی این کتاب هم کار کرده و آن را در ردهی سنی محبوبش یعنی سنین جوانان منتشر نموده است.
حال با همهی این توضیحات، سؤال این است که چرا دارن شان با وجود علاقهاش به نوشتن برای بزرگسالان، به کتب نوجوان روی آورد و در منتشر نمودن کتابهای بزرگسالانهاش تعلل کرد؟
شاید جواب این سؤال این باشد که دارن شان در پی یک زمینهسازی برای شناساندن خودش به هر دو طیف جامعه (یعنی کودکان و بزرگسالان بود). یعنی چه؟ اکنون با ذکر یک مثال توضیح میدهیم:
دارن شان از سال 2009 به بعد، تمرکزش را بر روی کتابهای بزرگسالان گذاشت و پس از سهگانهی شهر و بانوی سایهها، سه کتاب دیگر با نامهای آفتابسوختگی، آلوده و زلال، و جایی دیگر برای قشر بزرگسال نوشت و تحت لیبل “دارن دَش” منتشر کرد. اما این نکته هم لازم است که به موازات اینها، دارن شانِ باهوشِ ما مجموعهی زامبی را نیز به دست مخاطبان نوجوانش رساند تا با یک تیر چند نشان را بزند! او در طی این سالها هم زام-بی را به خوردِ قشر نوجوان داد، و سه کتاب بزرگسال دیگر را هم به خوانندگان مسنتر خود هدیه کرد؛ و این بزرگسالان چه کسانی هستند؟ همان نسلی که یک زمانی کودک و یا نوجوان بودند و با کتابهای سرزمین اشباح و دموناتا بزرگ شده بودند!
فرمول جالبی نبود؟
آیا به هوشِ سرشارِ دارن شان ایمان نیاوردید؟!
یک مثال کاربردی دیگر میزنم:
من و شمایی که اکنون یک بزرگسال محسوب میشویم، وقتی کتابهای سرزمین اشباح و دموناتا را خواندیم، یک نوجوان 11-12 ساله بیشتر نبودیم. ما عاشق دارن شان و قلم شیوای او شدیم. منتظر کتابهایش ماندیم، اما هر سال که میگذشت سنمان افزایش یافت و دیگر آن نوجوان خیالپرداز با ذهن سفید نبودیم. حالا ما دیگر بزرگ شدیم و باید یک کتاب در ژانر و ردهی سنی آدمبزرگها بخوانیم. دیگر کتابهایی نظیر دموناتا و یا حتی زام-بی ما را اشباع نمیکند.
به قول خود دارن شان، یک کتاب خوب، کتابی است که همهی جوانب زندگی یک انسان مانند دلهره، ترس، جنون، خشم، کشت و کشتار و روابط جن*سی را در بر گیرد. و کتابهای “دارن دَش” از این خصیصهها برخوردار بودند. کتابهایی سرشار از جنون و خوراکِ یک جوانِ مثبت هجده سال!! که یک زمانی به خواندن سرزمین اشباح و دیموناتا اشباع و ارضاء میشده و اکنون همان خوانندهی موردعلاقه و محبوب، هوایش را دارد و فکر سن و سال او را میکند و برایش کتاب مینویسد.
دارن شان (دارِن دَش) را باید در کنار باهوش بودن، باشعور نیز بنامیم. او یک نویسندهی همهچیز تمام است و آیا او این موفقیت را مدیون همهچیز تمام بودناش نیست؟ او با یک برنامهی بلند مدت پا به عرصهی نویسندگی گذاشت و سالها صبر کرد تا به مراد دلش برسد.
نظر سرکار خانم اسما آرامش یکی از مترجمان نشریه ی شهر در مورد علت موفقیت دارن شان:
در کتاب های دارن شان صمیمیت بیش از هرچیزی پیداست، ایشان متن را طوری می نویسند که خواننده حس میکند درون داستان حضور دارد ، و مشخص می کند هر شخصیت، چه نوع رفتاری دارد، توصیفات به جا و اتفاق های غیر منتظره به وفور در کتاب های ایشان رخ می دهد که باعث جذابیت وافر آثار دارن شان می شود. ضمن اینکه رسم الخط این نویسند روان است و درگیر پیچیدگی نیست و از طنز نیز درون داستان هایش استفاده می کند.
نظر علی مادریدیستا، یکی از ادمین های نشریه ی شهر در مورد دارن شان:
دارن شان یک نویسندهی غیر اجتماعی، خجالتی و منزویای است که بر خلاف جی. کی. رولینگها یا مارک تواینها تبلیغات گسترده و رسانهای ندارد، پس تا این انداه محبوب است؟
وی ابتدا در مجموعههای سرزمین اشباح و دمونتا به خصایص شخصیتی پرداخت؛ این که شخصی شجاع باشید، با بیعدالتی مبارزه کنید، ناامید نشوید، و حتی هر گاه لازم بود، از نظر روحیات و شخصیت، تغییر کنید.
سپس شعار و پیام کتابهایش گستردهتر شد، در سطح جامعه، کشور، تمدن و حتی جهان صحبت کرد؛ در کتاب تک جلدی جلاد لاغر به بحث فاصلهی طبقاتی، تبعیض در جامعه، مهربانی با زیردستان و تعالی در سطح یک ملت اشاره کرد، در مجموعهی زام-بی به تبعیض نژادی حمله کرد.
وی حتی به همین هم بسنده نکرده و در کتابی مانند بانوی سایهها انگشت روی موضوعات روانشناسی (نظیر بار سنگین عذاب وجدان، نیروی تلقین، در هم آمیخته شدن واقعیت و تخیل و موضوعاتی از این دست) گذاشت. موضوعی که شاید پیشترها در کتابهای توماس هریس به ویژه کتاب اژدهای سرخ با آن آشنا شده باشیم.
ولی باز هم برای او کافی نبود. سه گانهی شهر و تک جلدی آفتابسوختگی (که در آینده از نشریهی شهر منتشر میشود) را فراموش نکنید که باز هم فضای متفاوتی از قلمپردازی دارن شان نابغه را به رخ مخاطبان میکشد. راستی به نظر شما سه گانهی شهر چه پیامی از دارن شان برای ما داشته است؟
ولی آیا محبوبیت کتابهای دارن شان فقط به خاطر پیامهای اخلاقیای است که او به صورت غیرمستقیم و بسیار زیرکانه در لایههای نوشتههایش به ذهن خوانندگان شلیک میکند؟
مسلماً خیر! شاید اولین دلیل موفقیت دارن شان، عبور او از خطر قرمزها باشد. توصیفات او از خشونت و خونریزی به قدری مستقیم، افراطی و تأثیرگذار است که خواننده هر لحظه انتظار دارد خون از صفحات کتاب (یا اگر نسخهی پیدیاف است، از صفحهی کامپیوتر و گوشی) به صورتش بپاشد.
دارن شان نشان داده که در هیچ زمینهای تعارف ندارد و حرفش را به صریحترین شکل ممکن میزند. چه بخواهد از خشونت صحبت کند، چه مسائل اجتماعی، مذهبی، سیاسی و حتی جنسی! و نگران این نیست که واکنش مخاطبین به این درجه از صراحتِ بیرحمانه چه خواهد بود.
عامل تعیین کنندهی بعدی، محدود نشدن دارن شان به یک موضوع خاص است. خونآشامها، گرگینهها، شیاطین، زامبیها، انوع انسان و موجودات جهش یافته، ارواح، جانوران خیالی و … هیچ کدام نتوانستند از دست دارن شان بگریزند. تقریباً تمام موجودات فانتزی و ماورایی تا به حال در آثار وی مورد استفاده قرار گرفته یا بعدها قرار خواهند گرفت.
اگر نویسندههای هری پاتر، دلتورا، ارباب حلقهها و خیلی از کتابهای دیگر یک دنیای کامل خیالی را در ذهن و کاغذ خلق کردهاند، دارن شان در هر کتاب و مجموعهاش این کار را کرده؛ آیا میتوانید تعداد دنیاهای خاص و متفاوتی که وی تا به حال آفریده را بشمرید؟
شاید اگر بخواهیم آثار دارن شان را به یک فیلم یا سریال تشبیه کنیم، بهترین جمله این است که کتابهای دارن شان مانند سریال سوپرنچرالی هستن که در درجهی R ساخته شده است.
***
اکنون باید هرچه بیشتر منتظر کتابهای لیبل “دارن دَش” باشیم. چون تمام مخاطبان او حداقل 10 سال بزرگتر شده و حتی تشکیل خانواده نیز دادهاند! خود او نیز کمکم دارد به دوران پنجاهسالگی پا میگذارد و گمان میرود که دیگر فانتزیهای کودکانه و یا بهتر بگوییم “نونهالانه” در حوصلهی او نمیگنجد. او دنبال دنیای دیگری است. او قصد دارد پا به عرصهی دیگری بگذارد و کتابهایی با جنس متفاوت بنویسد. کتابهایی که خوی درونیِ دارن شان بیشتر با آنها سازگار است. کتابهایی سرشار از دلهره، جنون، سـ*ک*س و خون.
الان که سنم بالا رفته و تو دوره جوونی سر میکنم میبینم چقد عطش دارم برا دارن شان.
شاید هیچ کتاب یا اثر هنری نباشه که آنقدر برای خوندنش سر ذوق بیام.
نوجوونی و کودکی با اشباح و دموناتا گذشت و بزرگسالیمون با شهر و بانوی سایه هاو…
و حالا میبینم چقدر مشتاقم برا خوندن آثار جدید این آدم.
در انتظار آفتاب سوختگی و زلال و پلید و جای دیگر روزارو میشمارم…
ذوق دارم برا سفر به ناشناخته ترین ابعاد تخیل دارن شان که هربار دنیای جدیدی رو میسازه…
ممنون از سایت خوب و مهم شما!
قطعاً این حس درون اکثر ما جریان داره. ممنون از شما
من فقط ۱۵سالمه..به طور اتفاقی مجموعه دیموناتا رو خوندم و میتونم بگم ک واقعا عاشقششش شدممم..دارن شان انسان عجیبىه…واقعا نمیدونم این قوه تخیل رو از کجا اورده..و درمورد روشی ک برای معروف شدن انتخاب کرده هم باید بگم ..واقعا زیرکه.مطمئنا تا اخر عمرم رمان هاشو دنبال می کنم..از اون بهتر نمیشه پیدا کرد..امیدوارم همیشه موفق و سلامت باشه..اون واقعا مهشر و بی همتاس
مرسی از نظر شما. بله یقیناً تمامی ما چنین حسی رو به دارن شان عزیز داریم و اون این احساسات رو درک می کنه و می پذیره!
قطعا اولین نویسنده ای بوده که منو به دنیای فانتزی کشونده!
تا چند ماه بعد خوندن دموناتا تو شک بودم.
من فروردین سال ۹۶ بود که تویه یه کتاب فروشی که کتاب هایه دسته دوم میفروخت برایه یه دلایلی(که الانم نمیدونم چه دلایلی!)نگاهم به یک کتاب اشنا افتاد(دزد شیطانی از مجموعه دموناتا)که روش عکس یه موجود تخیلی و ترسناک بود. من قبلا این کتابو در سال ۱۳۹۵داخل نمایشگاه کتاب دیده بودم و بازهم به خاطر عکس رویه جلدش از مادرم خواهش کردم بخرتش ولی قبول نکرد میگفت ترسناکه!!! اما این بار به لطف شانسم این کتابو برام خریدن موقع رفتن به خونه خلاصه داستانو در پشت کتاب خوندمو الان دموناتا رو تموم کرده و دارم سرزمین اشباحو تموم میکنم جلد ۱۰ هستم و اگر این سایت نبود من هیچ وقت با این کتابا اشنا نمیشدم مرسییییییییییییییییییییییییی باز هم ببخشید طولانی شد با تشکر
مطمئناً همه ی ما مشتاقان دارن شان، جرقه ای در زندگی داشتیم که باعث شده با این نویسنده و سایر کتاب های فانتزی مأنوس بشیم