این قسمت:
فرهنگ ناب ایرانی؛ اپیزود یک: متروسواری
اون دسته از مردای ناب آریایی که حتی ساعت 5 صبح هم تو مترو عجله دارن و بعد از پیاده شدن تو راه رسیدن به پله برقی از روی سه تا پیرمرد و دو تا زن حامله رد میشن. البته تحقیقات نشون داده که این قبیل افراد در عین حال که همیشه عجله دارن و وقتشون خیلی مهمه، در طول زندگی غیر از خوردن و خوابیدن و استجابت مزاج کار خاص دیگهای انجام نداده و نخواهند داد.
پسرایی که هندزفری به گوش هستن و اگه تو واگنشون دختر جوون باشه، به دوستاشون تلفن میکنن و با گلایه از وضع دانشگاه و کلاسا به صورت غیرمستقیم داد میزنن که من دانشگاه شریف یا امیرکبیر درس میخونم. پس بهم پا بده!
دخترایی که تازه دوست پسر یا شوهر پیدا کردن و میخوان به همه بفهمونن که منم آره! تو مترو آرایش میکنن، بلند بلند پشت تلفن میگن هانی کجایی. خلاصه تا خیالشون راحت نشده که بقیهی مسافرا فهمیدن که اینا دارن سر قرار میرن، به دلی آرام و قلبی مطمئن دست پیدا نمیکنن.
مردایی که قد یه نیسان با خودشون بار تو قطار میارن و به بقیه چپ چپ نگاه میکنن و غالبا هم بلند بلند با خودشون حرف میزنن.
کسایی که وقتی صندلی خالی زیاده، پاهاشونو روی صندلیای دیگه میذارن به شکلی که کف کفششون روی صندلی قرار میگیره و بدین ترتیب تو بیشعوری امتیاز میگیرن و میرن مرحله بعد.
اونا که منتظر نمیشن اول مسافرا پیاده شن و با استایل بازیکنای فوتبال آمریکایی خودشونو جا میکنن.
پیرمردایی که کار خاصی ندارن و صرفا به شوق دیدن و تست کردن دخترا و حتی بعضا پسرا (مراجعه شود به رابطهی عرفانی شیث رضایی و محمد نصرتی) سوار مترو میشن.
پیرمردایی که ظهر تابستون با کلاه و ژاکت پشمی دیده میشن.
مردای میانسالی که خیلی اتفاقی فقط سوار واگنهای مخصوص بانوان میشن و معمولا هم موهای سرشون ریخته.
اونا که بدن و لباسشون از شدت عرق و کثافت بویی شبیه مخلوط بوی آمونیک، ترشی لیته و وایتکس میده. در موارد پیشرفتهتر و بهداشتیترمشاهده شده که این مخلوط با ترکیب شدن با بوی گلاب مشمئزکنندهتر هم شده.
کسایی که پشت تلفن عربده میکشن و از جلسات کاری و میتینگ و سرمایهگذاریشون حرف میزنن تا بقیه بفهمن که بیزینس اینا خیلی مهمه و گه خاصی هستن. همینا رو تعقیب کنی، میبینی که تو ایستگاه مقصد که پیاده شدن، بعد از تیکه انداختن به دخترا و با این توهم که مرزهای طنز و جذابیت رو به ترتیب در رقابت با چارلی چاپلین و دیوید بکام جابهجا کردن، سه ترکه پشت موتور وسپای دوستشون میشینن و میرن قهوهخونه تا با صرف قلیون و نیمرو، پولِ ددی رو به دود و زغال و کود انسانی تبدیل واحد کنن.
کسایی که به محض مشاهدهی یه زوج جوون تا انتهای مسیر به اون دختر و پسر خیره میشن و پلک نمیزنن و سعی هم میکنن تا تمام حرفای خصوصی اون دو نفرو بشنون تا زمانی که چشما و گوشاشون شروع به خون ریزی کنه.
پسرای بدبخت که اگه نشسته باشن، مجبورن جاشونو به پیرمرد پیرزنا یا دخترا بدن، اگه یه گوشه وایساده باشن، باید جاشونو به دوستپسر-دوستدخترا بدن، اگرم وسط وایسن که از دست پیرمردا در امان نیستن. در کل میشه گفت مترو سوار شدن تو ایران برای پسرای جوون یه بازی سه سر باخته.
پسرای دبیرستانی تینیجر که به محض ورود یه دختر جوون به واگن،شروع میکنن به کتک زدن همدیگه یا اگه خیلی بافرهنگ و کول باشن، شروع میکنن به بارفیکس رفتن با میلههای قطار. در اندک مواردی رقص میله هم گزارش شده.
فروشندههایی که تو واگنای مخصوص بانوان، اقدام به ارائهی خدمات تخصصی از قبیل فروش سفره، لباس زیر ویکتوریا سکرت، معجون عشق، لباس مجلسی، رژگونه، میکاپ و رنگ مو میکنن.
😂😂😂
براووووو، بازم ترکوندید،دست مریزاد،همچنان منتظر قسمتهای بعدی این مجموعه هستم….
سلام. چشم حتما. ممنون از لطف تون
Perfect👌
سپاس بسیار
مامان فکر کرد روانی شدم🤣 هم میخندیدم هم گریه میکردم واقعا دست مریزاد خیلی خوب بود دردایه جامعه به روش طنز الان دارن میبرنم پیش روان کاو😐
اتفاقا مشکل اون جاس که کسایی که احتیاج به روانکاو و روانپزشک دارن، نمیرن پیشش. ولی ماها میریم.
سلام بابا دست مريزاد قلمت خييلى روونه انصافن. من كه با اجازه ميخوام از اين نوشته شما استفاده كنم و واسه انشاى مدرسم بنويسم. بازم ممنون از سايت شهر
سلام. مرسی. ایشالا که ۲۰ بگیرید و تبدیل به آینده ساز کشور بشید ^_^