داستان کوتاه

داستانک های شهر: هویت پریشی

نویسنده: Sima*

با شروع مجدد سری داستان های کوتاه “داستانک های شهر” با اولین قصه از این مجموعه در خدمت شما هستیم. داستان کوتاه هویت پریشی نوشته ی سرکار خانم سیما. در ادامه همراه ما باشید.

 

صدای بسته شدن در اومد و این یعنی جیک بعد از مدت‌ها به خونه برگشته بود، چون او تنها کسی بود که به غیر از من کلید خونه رو داشت. با شنیدن صدا، دست و پای سارا رو یه گوشه بستم و خودم رو روی مبل کنار کتابخونه انداختم. مهم نبود که قراره من رو توی چه حال افتضاحی ببینه، به هر حال باعث و بانیش خودش بود.

بطری‌های خالی ویسکی و ودکا به همراه چند نوع آبجوی ارزون قیمت یه گوشه تلنبار شده بودند و بوی سیگار به گوشت و پوست وسایل خونه نفوذ کرده بود. پارچه‌هایی که یه زمانی لباس‌های عزیزم به حساب می‌اومدند، همه جای خونه پخش شده بودند. یادم نمی‌اومد چطور و کی این همه لباس رو داغون کردم. شاید هم کار سارا بوده!

در هر حال این‌که بستمش به نفع همه بود: هم من، هم خودش و هم جیک… مدام صدای ناله‌اش رو می‌شنیدم؛ نباید می‌ذاشتم جیک متوجه سارا بشه.

جیک دونه دونه اتاق‌ها رو می‌گشت و همزمان لامپ‌ها رو روشن می‌کرد؛ می‌دونست توی خونه‌ام.

– اِما؟

مکث کرد.

– کجایی اِما؟ باید باهم صحبت کنیم!

پاش روی چیزی شیشه‌ای رفت و با بلند شدن صدای قرچ قرچش زیر لب فحش داد.

– لعنتی.

از طبقه‌ی پایین ناامید شده بود و از صدای قیژقیژ پله‌ها فهمیدم که داره بالا میاد، تنها چیزی که نگرانم می‌کرد، سارا بود. کاش قبل از ترک کردنش مطمئن می‌شدم که دست و پاش رو محکم بستم. خر خر کردنش روی مغزم بود، اونم مثل من یه بدبخت بود که بعد از رفتن جیک باهاش آشنا شدم، از مردها متنفر بود و مدام می‌گفت: «اگه جای تو بودم حتی یه لحظه رو برای گرفتن انتقام از دست نمی‌دادم.»

می‌ترسیدم بخواد ناکامی خودش رو با انتقام از جیک ارضـا کنه. همیشه وقتی کسی میومد می‌بستمش، نمی‌خواستم کسی اون رو ببینه.

بالاخره جیک رسید، کلید لامپ اتاق رو لمس کرد. با نفوذ نور لامپ به چشمام تمرکزم رو از دست دادم.

خیلی رو به راه و سرحال نبود. مقابلم ایستاد و با ناباوری فضای تهوع آور اتاق مطالعه رو برانداز کرد، بیشتر شبیه زباله دونی شده بود، به جای کتاب، جعبه پیتزا و غذاهایی که بوی موندگیش اتاق رو برداشته بود روی میز  مطالعه قرار داشت. سر تکون داد.

– اما؟

سیگاری کنار لبم بردم و فندکی رو از روی جلو مبلی کوچک ترک خورده که سمت راستم قرار داشت، برداشتم و روشنش کردم. ادامه داد.

– چی کار کردی با خودت اِما؟

کشیدن سیگار آرامشم رو بر نمی‌گردوند، دلم می‌خواست فحش بدم و از خودم دورش کنم اما علاقه‌ای که در قلبم داشتم مانع می‌شد تا نفرتم رو از خیانتش بروز بدم. خر خرهای سارا که بلندتر شده بود حواسم رو پرت می‌کرد. قطعا در حال تلاش برای آزادیش بود. چشم‌هام رو بستم. مطمئن بودم سارا خودش رو آزاد می‌کنه. باید به جیک هشدار می‌دادم.

– از اینجا برو جیک… برو.

مقابلم زانو زد.

– اِما خواهش می‌کنم، بذار صحبت کنیم.

می‌دونستم داره دیر می‌شه، صدای بلند شدن سارا رو می‌شنیدم. خر خرهاش قطع شده بود؛ قطعا به قصد جون جیک می اومد. سیگار رو روی جلو مبلی پر از لکه، کنار جعبه پیتزا گذاشتم و جیک رو با دست‌هام هل دادم و التماس کردم:‌ برو جیک برو،خواهش می‌ک…

نتونستم حرفم رو تموم کنم سارا طناب رو دور گلوم پیچیده بود و می‌کشید، نمی‌ذاشت حرف بزنم؛ حالا این من بودم که خر خر می‌کردم. جیک همون‌جور منتظر نگاهم می‌کرد، منتظر بود ادامه بدم اما سارا پاهام رو روی هم انداخت نیم‌تنه‌ی صورتی رنگم رو مرتب کرد و حتی سیگار رو برداشت، رو به جیک گفت: تا فرصت داشتی باید فرار می‌کردی جیک.

می‌خواستم جلوی دهانم رو بگیرم و جیک رو متوجه کنم که این من نیستم ساراست، دست راستم تا نیمه بالا اومد اما سارا با دست دیگه‌ام اون رو پس زد.

جیک لبخند زد.

– چی شده، اِما؟

مکث کرد و من دستم رو دیدم که پشت مبل می رفت، جیک ادامه داد: ما می‌تونیم…

حرفش ناتموم موند و من با جیغ خفه‌ای، خونی که از گلوی جیک روی صورتم می‌ریخت استقبال کردم. بطری شکسته‌ی آبجو از دستم رها شد.

***

سارا رو با غل و زنجیر محبوس کرده بودم.

مرحله‌ی آخر معاینه دکتر بود، از حرفاشون چیزی سر در نمی آوردم، توی برگه‌اش نوشت: هویت پریشی…

پی نوشت تکمیلی:

اختلال تجزیه­ هویت یا هُویت‌پَریشی (که اختلال چند شخصیتی، شخصیت چندگانه، تعدد شخصیت و اسامی نظیر آن هم نامیده می‌شود) یکی از اَشکال اختلالات تجزیه‌ای و گسستگی می‌باشد. عبارت است از وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز که به تناوب رفتار را کنترل می‌کنند. معمولاً این شخصیت‌ها نام و سن و مجموعه‌ای از خاطرات و رفتارهای ویژه خود را دارند. در اغلب موارد یک هویت اصلی با نام واقعی شخص وجود دارد که منفعل، وابسته و افسرده‌است. هویت‌های جانشین نوعاً دارای ویژگی‌هایی هستند که با هویت اصلی تعارض دارند؛ مثلاً خصمانه، کنترل‌کننده، و خود ویرانگرند. در بعضی موارد این شخصیت‌ها ممکن است حتی در ویژگی‌هایی مثل دست خط، استعدادهای هنری و ورزشی و آشنایی به زبان‌های خارجی با یکدیگر تفاوت داشته باشند.

هویت اصلی معمولاً از تجربه‌های هویت‌های دیگر اطلاعی ندارد.

دوره‌هایی از یاد زدودگی بدون علت، از قبیل زوال حافظه برای چند ساعت یا چند روز در هفته، می‌تواند نشانه‌هایی از وجود این اختلال در فرد باشد.

(ویکی پدیا)

 

امیدوارم از مطالعه ی این داستان لذت برده باشید. شما مخاطبان عزیز می توانید داستانک های خود را برای ما ارسال کنید تا در نشریه شهر دیده شوید!

 

مشتاقانه منتظر پاسخ دادن به نظرات شما هستیم.

در شبکه های اجتماعی به ما بپیوندید!

کانال تلگرام ماصفحه اینستا

سامان (ادمین نشریه)

مترجم کتاب های فانتزی - عاشق فیلم و سریال و کتاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا