تاریخ مجهول آمریکا دنیایی است که تونی کای برای شرح احوال و روزگار سفیدپوستانی که رنگینپوستان را به کیفر زود هنگام محکوم میکنند و کینهدوزی را ادامه میدهند تا آتشی در دامن جوامع سیاه پوست بیندازد خلق کرده است.
در ادامه با نشریهیاینترنتیشهر همراه باشید.
نقشآفرینی بینظیر ادوارد نورتون به عنوان کسی که راه هیتلر را در مورد نژاد برتر پیروی میکند به همراه برادر خود که او نیز از عقاید برادر بزرگتر پیروی میکند رقم خورده است ولی ناگهان اتفاقی عجیب رخ میدهد که داستان را جالب میکند. در این فیلم اکثر سکانسها به صورت سیاه سفید است تا تقابل این دو رنگ را علارغم داستان به تصویر هم بکشاند و از اعماق وجود درک شود و به خبر برساند که این دو باهم کامل میشوند و قدرت میگرند به صورتی که نمیتوان همه چیز را سفید یا تماماً غرق در سیاهی نظاره کرد. بنابراین در روند گرم و گیرای فیلم تحولات زیادی رخ میدهد تا بیننده را به خود مجذوب کند.
فیلم در هنگام شروع بیننده را درون وقایعی میگذارد که کاملاً گنگ و نامفهوم است و سپس داستان را وارونه تعبیر میکند تا بیننده تا انتها فیلم را دنبال کند.
در تمامی سکانسها سیاهپوستان بهصورت افرادی بد ذات ظاهر میگردند تا تصمیم درک (ادوارد نورتون) را صحیح جلوه دهند و عقاید هیتلر را منطقی و در خور سفید پوستان بداند. تا اینکه درک به جرم قتل دو سیاهپوست به زندان میافتد و در دریایی از ابهامات غرق میشود تا اینکه با یک سیاهپوست درست کار که همکار اوست آشنا میشود این دوستی با روندی معمولی ادامه مییابد اما ناگهان با ضمیمه شدن خیانت سفیدپوستان در زندان به دِرِک، او در مییابد که هیچ نژاد برتری وجود ندارد و هرچه که وجود دارد همه در یک رتبه و مقام هستند.
پس او تصمیم میگرد که افکار باطل خود را به همراه خاطرات تلخش به فراموشی بسپارد و با نگاه جدیدی به اصلاح جامعه در زمینهی تنفر از یهودیت و سیاهپوستان بپردازد.
دِرِک تمام تلاشش را در کنار کمک به خانوادهاش انجام میدهد و با افراد نژاد پرست قطع رابطه میکند.
اما برادر کوچکتر او که در بزرگراه گمراهی بدنبال راهنما میگردد بر خلاف امر دِرِک به سوی نژادپرستی کشیده میشود تا اینکه دِرِک او را از تمامی اتفاقات آگاه میسازد و از او میخواهد که باورهای کذب و نامطلوب خودرا به رود فراموشی بسپارد.
دِرِک از ثمرهی تلاشهای بیوقفهی خود بسیار راضی است تا اینکه ناگهان زخمهای دیرینه سر باز میکنند و ماجرا دوباره درگیر قتل و خونخواهی میشود که حاصل اشتباهی بچگانه بود. اما اینبار راه درست را یافته بود و مرگ برادرش را کیفر اعمال خود میدانست که در زمان غفلت در حق سیاهپوستان انجام داده بود. در نهایت او دریافت که چه سیاه و چه سفید حق زندگی دارد و ظاهر هیچگاه خبر از باطن نمیدهد.