فیلم جانگوی از بند رها شده (unchained django) یکی از برترین و کاملترین فیلمهایی است که در قرن حاضر ساخته شده است. در این مطلب به کم و کیف این اثر ناب خواهیم پرداخت. همراه ما باشید!
بنده به عنوان نویسنده ی این مطلب، بنا به دلایلی تا همین امروز موفق به دیدن این فیلم نشده بودم و به محض اینکه 30 دقیقه از فیلم گذشت، تصمیم گرفتم مطلبی هرچند ناقابل من باب این اثر هنری مبهوت کننده بنویسم.
توجه : این مطلب شامل مضامینی است که ممکن است داستان فیلم را لو بدهد!
پیش زمینه :
بردهداری در آمریکا عملی قانونی بود که بین سدههای ۱۷ و ۱۹ میلادی در ایالات متحده انجام میشد. بردهداری پیش از آن نیز تحت استعمار بریتانیا انجام میشد. بعدها در مستعمرات سیزدهگانه در زمان اعلامیه استقلال ایالات متحده در سال ۱۷۷۶ (۱۱۵۵) نیز بردهداری رسماً ادامه یافت. پس از جنگهای داخلی، تمایلات ضدبردهداری بهتدریج در ایالات شمالی گسترش پیدا کرد اما در جنوب، توسعۀ سریع صنعت پنبه از سال ۱۸۰۰ (۱۱۷۹) باعث شد که ایالتهای جنوبی به شدت متکی به بردهها شوند و بکوشند تا آن را در سرزمینهای غربی جدید نیز شایع کنند. ایالات متحده بهوسیلۀ خط میسون-دیکسون که مریلند (بردهدار) و پنسیلوانیا (آزاد) را جدا میکرد به دو قطب ایالتهای بردهدار و ایالتهای آزاد تقسیم شده بود.
با گشایش سرزمینهای غربی، ایالتهای جنوبی به این باور رسیدند که باید بین تعداد ایالتهای بردهدار و آزاد تعادل ایجاد شود تا بتوانند در کنگره نیز به تعادل قدرت برسند. سرزمینهای جدیدی که از بریتانیا، فرانسه و مکزیک گرفته شده بودند تحت مصالحههای هنگفت قرار گرفتند. در سال ۱۸۵۰ (۱۲۲۹) سرزمینهای جنوبی غنی از کشت پنبه اتحادیه را تهدید به کنارهگیری میکردند و این موجب بروز تنشهای زیادی شد. در حالی که کشیشهای کلیسا زیر فشار مجبور به تبلیغ سیاستهای مربوطه بودند، کلیساهای باپتیست و متدیست تقسیم به سازمانهای منطقهای جداگانهای شدند. بالاخره هنگامی که آبراهام لینکلن با شعار برچیدن بردهداری در انتخابات ۱۸۶۰ (۱۲۳۹) به پیروزی رسید، ایالتهای جنوبی از اتحادیه خارج شدند تا کنفدراسیون ایالات مؤتلفه آمریکا را تشکیل دهند. خروج از اتحادیه به منزلۀ آغاز جنگ داخلی بود. این جنگ وضعیت زندگی در جنوب را به هم ریخت زیرا بسیاری از بردهها از کشتزارها فرار میکردند یا توسط نیروهای اتحادیه آزاد میشدند. جنگ به طور مؤثری باعث الغای بردهداری شد. بعدها در دسامبر ۱۸۶۵ (آذر ۱۲۴۴) متمم سیزدهم قانون اساسی رسماً نهاد بردهداری را در ایالات متحده غیرقانونی اعلام کرد.
اسطوره ای به نام ” تارانتینو “
کوئنتین تارانتینو، مرد جنجالی سینمای جهان همیشه دست روی سوژه های تکرار نشدنی گذاشته است. از “سگ های انباری” گرفته تا Inglourios Bas-terds و Django. آثاری که خشونت بی حد و حصر در آنها موج می زند و به گفته ی خودش، این خشونت آیینه ی عبرتی است برای مردم جهان که با دیدن پلشتی ها و وقایع نکبت بار، درس گرفته و نیکی و محبت پیشه کنند. خشونتی که در پس آن، هزاران داستان پندآموز و قابل تفکر نهفته است. کوئنتین تارانتینو را می توان باهوش ترین کارگردان دنیا در این زمینه نامید. چرا که بی پروایی هایش در حوزه ی آثار نمایشی خشن و جسارتش در نشان دادن بی پروای ” آن روی سیاه آدمیزاد دوپا ” ، نمونه ی های کم نظیری را در کنار خود می بیند.
این شجاعت و جسارت هنگامی قابل تقدیر تر است که هنوز هم که هنوزه در جای جای جهان (تأکید می کنم در جای جای جهان!) آثاری از نظام برده داری، سرمایه داری و فاشیسم قابل رؤیت است و طرفداران نظام سلطه، سفید پرستان (کلاکسرهای KKK) و اعراب کنیزپرور را می توان در این موارد مثال زد. و تارانتینو به مثابه ی جانگویی است که پای خود را روی خرخره ی این دسته از افراد گذاشته و ممکن است نیمی از مردم ایالات متحده به همین دلیل از او متنفر باشند! ولی آزادی بیان حد و مرز نمی شناسد و کسی که درد جامعه و مردم را فریاد می زند قابل تقدیر و تعظیم است.
خط به خط، خواندنی
فیلمنامه به شکلی بسیار بسیار موشکافانه به رشته ی تحریر درآمده و این هنر دستان کسی نیست جز ؟ آقای تارانتینو. اما چون در سرتیتر قبلی به اندازه ی کافی از ایشان تمجید کردیم، میخواهم به سایر عوامل دخیل بپردازم. ممکن است فیلمنامه ی جانگو الهام گرفته از یک داستان واقعی بوده باشد؟ جواب مثبت است. چرا که در چندصدسال نظام برده داری از سراسر جهان، داستان ها، افسانه ها و حکایاتی سینه به سینه نقل شده باشند که حتی واژه ی اغراق نیز در مقابل حقیقی بودن آن مسائل ناچیز به نظر بیاید. در فیلم جانگو و یا فیلم 12 سال بردگی ، دیدیم که اربابان چگونه برده های خود را به بهانه های ناچیز مورد شکنجه قرار می دادند. پس این روایت، درد مشترکی است که از سالیان دور به جای مانده و زخمی کهنه است که که هرگاه سر باز می کند، عالم و آدم را به خود آلوده می کند. به همین دلیل است که هرچه فیلمنامه مشمئزکننده تر می شود، بیننده بیشتر ترغیب می شود تا انتهای فیلم بنشیند و سرانجام کار را ببیند. به همین دلیل است که هر سکانس از این فیلم بری خودش یک اثر هنری مجزاست. از صحنه های اکشن گرفته تا تصویربرداری، طراحی صحنه و لباس، دکوپاژ ، جلوه های ویژه ی مثال زدنی اش و بازیگران (که در قسمت بعدی به آنها می پردازیم) همه و همه به جذابیت های این فیلم افزوده اند.
فرو رفته در نقش
انتخاب بازیگر همیشه عامل مهمی در ” گرفتن ” یک فیلم محسوب می شود و این بار ، برگ برنده ی آقای کارگردان را بعد از خودش، می توان بازیگرانش برشمرد. بازیگرانی که تک تک آنها با هوشمندی خاصی انتخاب شده و مطمئناً چندین و چند جلسه قبل از پیش تولید فیلم، با یکدیگر به تمرین پرداختند تا بهترین اثر را به چشمان مخاطب هدیه بدهند. بازی خارق العاده ی جیمی فاکس (جانگو) مردی که از دل تگزاس به دنیا قدم گذاشته و ساموئل ال.جکسون دوست داشتنی (استیون؛ که هرچند نقش کوتاهی داشت) اهرم بالاکشنده ی این فیلم بودند و نیز، هنرنمایی خاص لئوناردو دی کاپریو با آن نگاه های حریصانه و خشونت باورپذیر، چاشنی خنک کننده (یا بهتر است بگوییم داغ کننده!) در این فیلم بود.
نتیجه
چنین دست فیلم های هنری که معمولاً به مزاج هر قشری خوش نمی آید، دقیقاً همان چیزی است که در بین همان طرفداران اندک نیز جایگاه ویژه ای پیدا می کند. اثری که به دل نشسته و تا آخر عمر در یاد و خاطره ی بیننده ی اثر می ماند. سینمای هنر، فریاد دل مردم رنجور است. سینمایی که تارانتینو قبضه کرده ، سینمای مردم و از دل خود همین مردم است، نه تنها مردم آمریکا، بلکه مردم سرتاسر جهان. چرا که درد ، عنصریست مشترک میان انسان ها. گرسنگی، فقر، ظلم و… از قبیل مسائلی است که نمی توان چشم بر روی آن بست. چنین آثاری، چنین افرادی که برای تولید این دست آثار تلاش می کنند و مردمی که با دیدن این آثار منقب می شوند شایسته ی بهترین ها هستند.
نقد خوبی بود ولی کاش فیلمو کامل می دیدی و کامل تر نقد میکردی
راجب خشونت بالای فیلم های تارانتینو بگم که اگه از خون بدتون میاد فیلماشو نبینید
اسمش رو هر فیلمی بیاد اون فیلم پر از خونه واقعا صحنه های پرخونی تو فیلماش داره خیلی راحت با یه گلوله یه عضو بدن رو متلاشی میکنه :)))) تازه این فیلم نسبت به the hateful eight خیلی خشونتش کمتره
مرسی امیرحسین. فیلمو کامل دیدم و چون فکر میکردم همه به سبک خشونت تارنتینو واقف هستن، دیگه بهش ذکر ندادم.