فیلم علمی-تخیلی Life با بازی جیک جیلنهال، ربکا فرگوسن و رایان رینولدز یکی از بهترین فیلمهای سرگرم کننده امسال است.
در ادامه، با نقد و بررسی این اثر با شهر همراه باشید.
فیلمی که آدم با خیال راحت میتواند صفات دستکم گرفتهشدهای مثل مفرح را به آن نسبت بدهد. فیلمی که شاید آن را به محض پایان یافتن یا حداقل چند روز بعد از اتمام فراموش کنم، اما مطمئنا از تماشایش لذت میبرم.
هدف فیلم این است که تماشاگر را برای چند ساعت سرگرم کند. نه قصد به راه انداختن دنیای سینماییای را دارد و نه سعی میکند مخاطب را با ابعاد بزرگ انفجارها و خرابیهایش شگفتزده کند و از این طریق روی کمبودهای اساسی فیلم سرپوش بگذارد.
فیلمی است که توسط عاشق سینما برای عاشقان سینما ساخته شده است. سعی نمیکند چیزی را که مخاطب نمیخواهد به زور به خوردش بدهد و سعی نمیکند چیزی را که شدنی نیست به زور چاقو عملی کند، بلکه سازنده این فیلم به کلاسیکها و بزرگان تاریخ سینما نگاه کردهاست و از خودش پرسیدهاست، چرا مردم بعد از تمام این سالها دربارهی آنها صحبت میکنند؟ چرا این فیلمها جاویدان شدهاند؟ چرا جریانساز شدند؟ و بعد تلاش کردهاست تا فرمول موفق آن فیلمها را به بهترین شکل ممکن در فیلم خود تکرار کند. در نتیجه با فیلمی روبهرو میشویم که اگرچه بلافاصله به یاد منابع الهامشان میافتیم و اگرچه بعضیوقتها چیز تازهای برای گفتن ندارد، اما بهطرز لذتبخشی خوشساخت هست و سعی میکند با داستان و فضای جمعوجورتری تماشاگران را سرگرم کند. چیزی که این روزها به سختی میتوان در کارخانهی هالیوود پیدا کرد. اما یادمان نرود که بازآفرینی عناصر کلیشهای و کهنالگوهای ژانر و روایت دوبارهی آن ها بهطوری که بیننده را در داستانی که بارها شبیهاش را دیده است، غرق کنید کار آسانی نیست. مخصوصاً اگر فیلمتان فقط و فقط از کلیشههای ژانر تشکیل شده باشد و نوآوری تازهای برای ارائه نداشته باشد. «حیات» به جز پایانبندیاش فاقد هرگونه نکتهی منحصربهفردی که قبلاً ندیده باشیم است. قصه دربارهی ماجرای تکراری هیولایی بیگانه است که در یک فضاپیما رها میشود و کارکنانش را به قتل میرساند. قصهای که بیشتر از همه آن را از بیگانهی ریدلی اسکات و دنبالههای مختلفش میشناسیم. گروهی از دانشمندان به نقطهی دورافتاده و ناشناختهای از فضا سفر میکنند و وقتی که حسابی از نزدیکترین کمک دور شدند و به انزوای مطلق رسیدند، اکتشاف تاریخی و بزرگی میکنند. اما خیلی زود با پیدا شدن سروکلهی موجودی قاتل، به این نتیجه میرسند که کاش اجازه میدادند رازهای هستی همینطوری سربسته باقی میماندند. شباهتهای «حیات» به «بیگانه» از مفهوم فیلم شروع میشود و تا کپسولهای خواب فضانوردان، پیچهای داستانی، اتمسفر افسردهکننده، قتلهای خونین و البته طراحی هیولای مرکزیاش ادامه دارد. این قصه در حوزهی فیلمهای ترسناک/علمی-تخیلی به اندازهی دوستی یک دختر و پسر در فیلمهای کمدی رومانتیک یا درگیری کلانتر با غارتگران شهرش در فیلمهای وسترن تکرار شده است. بله، معمولاً فیلمها ساختار کهنهشان را با نوآوریهایشان میپوشانند. اما نکتهای که «حیات» را در جایگاه متفاوتی قرار میدهد این است که خبری از هیچگونه فاصلهگیری از این فرمول یا اعمال خلاقیتی در آن نیست. «حیات» به معنای واقعی کلمه فیلمی است که به بیگانهای کمر بسته به قتل کارکنان فضاپیما خلاصه شده است. چنین حرکتی خطرناک است. چون کافی است بیننده با انتظاری کمی بیش از اندازه سراغ فیلم برود تا ناامید شود.
نکته این است که «حیات» به دنبال شخصیتپردازیهای پیچیده و قهرمانسازی نیست. فیلم یک تریلر حادثهمحور است. فیلم با حادثههای پرتعدادش که به صورت زنجیرهای به یکدیگر متصل شدهاند جلو میرود. در چنین فیلمهایی که فرصت ترمز کردن ندارند یا تعداد شخصیتهایشان بالا است، انتخاب بازیگرانی که جور کمعمقبودن شخصیتها را بکشند مهم است و تمام بازیگران فیلم آنقدر جذاب و کاریزماتیک هستند که ما را میخکوب خود و نگران وضعیتشان نگه دارند. نمیخواهم بگویم شخصیتپردازی صفر و خشک و خالی کاراکترهایی مثل میراندا، اکاترینا یا روی قابلقبول است. مخصوصاً با توجه به این که فیلم زمان زیادی را به میراندا و اکاترینا اختصاص میدهد. اما خب، این موضوع اذیتکننده نمیشود. چون همانطور که گفتم عیار واقعی این فیلمها با کیفیت و تنش حادثههایشان سنجیده میشوند و اگر آن ها به قدر کافی خوب و هوشمندانه باشند، ما به طور خودکار درگیر سرنوشت شخصیتها میشویم. بنابراین شاید اصلاً یکی از نکات قوت «حیات» این است که سعی نمیکند همهی کاراکترهایش را به عنوان یک سری انسانهای افسردهی دربوداغان که در این سفر خطرناک مورد تغییر و تحول بزرگی قرار میگیرند معرفی کند و در عوض با آن ها به عنوان یک سری فضانورد معمولی رفتار میکند که خود را در وضعیت قاراشمیشی پیدا کردهاند. این جلوی سانتیمانتال شدن فیلم را گرفته است و کمک کرده تا فیلم از مسیر اصلیاش فاصله نگیرد و از اول تا انتها به نبرد بقای فضانوردان بپردازد. نمیخواهم بگویم فیلم بعضیوقتها از اصلش فاصله نمیگیرد. مثلا صحنهای وجود دارد که دیوید کتاب قصهی کودکانهای را که به بچهی تازه متولد شدهی شو هدیه شده است برمیدارد و در حالی که دارد از پنجرهی فضاپیما به زمین نگاه میکند شروع به خواندن آن برای میراندا میکند و اشک میریزد. با این حال این صحنهها خیلی اندک و کوتاه هستند و فیلم در اکثر اوقات پس از کمی لغزش، به مسیر اصلیاش که به تصویر کشیدن دنیایی ترسناک و ناامیدانه و حادثههای نفسگیر است باز میگردد.
«حیات» فیلمی است که از خوشبینی فیلمهای علمی-تخیلی اخیر مثل «جاذبه»، «بینستارهای»، «مریخی» و «مسافران» خسته و عاصی شده و تصمیم گرفته تا علمی-تخیلی تماماً تاریک و وحشتناکی را جلوی رویمان بگذارد. درست برخلاف بقیهی فیلمها که با این نتیجهگیری به پایان میرسند که عشق، روشن فکری و همکاری انسانها به بقا و پیشرفت بشریت منجر میشود، «حیات» همچون نهلیستی میماند که این حرفها را به عنوان چیزی بیشتر از یک سری جملات شعاری که با نیشخندی معنیدار از کنارشان عبور میکند قبول ندارد. هر چه فیلمهای قبلی رت ریس و پاول ورنیک شوخ و شنگ و خندهدار بودند، «حیات» عبوس و نگران و جدی است. دریغ از یک لحظهی بامزه در کل فیلم. حتی فیلم یک قهرمان درست و درمان هم ندارد که دلمان را بهش خوش کنیم. با این که ریدلی اسکات در «بیگانه» مخاطب را در مقابل امواجِ وحشت کیهانیاش قرار میدهد، اما حداقل یک قهرمان زنِ باهوش و جسور برایمان ترتیب داده بود که به زندگی امیدوار شویم. تا در اوج ناامیدی، با تماشای او برای ایستادگی در مقابل وحشت، انگیزه بگیریم.
با این که «حیات» شبیه به فیلمهای علمی-تخیلی امیدوارانه آغاز میشود، اما بعد از اولین قتل کلوین، انتظاراتمان را در هم میشکند و بهمان ثابت میکند که «حیات» بیشتر از این که دربارهی کشف حیات فرازمینی باشد، دربارهی مرگ زمینیان است. دربارهی جوک بودنِ خوشبینی و آیندهی زیبای بشریت است. دربارهی شکننده بودن زندگی است. دربارهی وقتی که متوجه میشویم عشق و جسارت و قهرمانبازی برای نجات بشر کافی نیستند. اگرچه «حیات» از روایت آشنا و عناصر آشناتر این ژانر بهره میبرد، اما با پرداختن به این موضوع اتمسفر خفقانآوری را خلق کرده. فیلم شامل چندین صحنهی بسیار پرتعلیق جذابی میشود که به زیبایی به اجرا در آمدهاند. اگرچه بعضی صحنهها مثل جایی که فضاپیمای دیگری برای کمک به ایستگاه از راه میرسد میتوانستند از زمان بیشتری برای جلوگیری از عدم گیج شدن مخاطب بهره ببرند و اگرچه کاراکترها، شخصیتپردازی نامتعادلی دارند، اما در دوران افزایش افراطی و روز افزون فیلمهای پرمدعایی که الکی طولانی و شلوغ هستند، روبهرو شدن با فیلم جمعوجوری که به سریعترین شکل ممکن به اصل مطلب میپردازد، خوشحالکننده است. «حیات» حرف عمیقی برای زدن ندارد، اما آنقدر هنرنمایی بازیگرانش در مقابله با هیولای کامپیوتریاش عالی است، از چنان مرگهای دردناک و عصبیکنندهای بهره میبرد و به حدی کارگردانی و فیلمبرداری اکشنهایش تمیز و صیقلخورده هستند که حالوهوای بیموویوار فیلم، نه تنها به چشم نمیآید، بلکه بدل به یکی از نکات قوتش هم میشود.
نظر شما درمورد این فیلم چیست؟
سلام
فیلم قشنگی بود مخصوصا آخرش خنده دار بود.
زیبا نوشتی پوریا جان. بسیار کیف کردم از دیدن این فیلم و چقدر لذتبخش بود اینکه بعدش این نقد رو خوندم. دست مریزاد پسر. همیشه بنویس.